روباه عاشق
بچه ها ببینین چه ادمین خوبی دارید هنوز شرط ها نرسیده براتون پارت بعد رو گذاشت :))
P2
یکدفعه جنی توی راه رختکن ی مردی رو به خاطر میاره
جنی : توی رقص ی یارویی بود که همش زل زده بود به من ایش پفیوز عنتر
راوی: جنی همین طور که در حال رفتن به سمت رختکن بود و داشت به اون مرد فکر میکرد شش هفت تا پسر دید که دارن نزدیکش میشن جنی بلد بود از خودش دفاع کنه ولی خب اینا خیلی زیاد بودن
جنی : بهتره برم حسابشون رو بزارم کف دستشون لعنتی ها
راوی : جنی داشت بهشون حمله میکرد که یکدفعه مرد از پشت دست های جنی رو گرفت و جنی نتونست کاری بکنه ولی یک پسر اومد که بهش دست بزنه و جنی با پا زد وسط پا پسره و پسر از درد مچاله شد دوست پسره عصبانی شد و اومد یک مشت محکم زد به صورت جنی و جنی روی زمین پرت شد
یارو : توی هرزه که داری به همه میدی چی میشه به ما هم بدی هرزه
راوی : جنی یک لحظه حس تحقیر شدن بهش دست داد با اینکه جنی رقصنده بار ولی تا حالا با هیچ کس رابطه نداشته و جنی از دست خودش عصبی بود چون نمیتونست از خودش دفاع کنه
راوی : مرد داشت به جنی نزدیک میشد که لباس جنی رو پاره کنه
تهیونگ توی ذهنش : داشتم دنبال دختره میرفتم که دیدم چند تا پسر نزدیکش شدن ( دوستان تمام اتفاق هایی که برای جنی افتاد رو تهیونگ دیده ) تهیونگ وایساده بود که ببینه جنی چکار میکنه و وقتی تهیونگ دید جنی نتونست از خودش دفاع کنه تهیونگ ......
خماری😂
۲۵ لایک
۲۵ کامنت
P2
یکدفعه جنی توی راه رختکن ی مردی رو به خاطر میاره
جنی : توی رقص ی یارویی بود که همش زل زده بود به من ایش پفیوز عنتر
راوی: جنی همین طور که در حال رفتن به سمت رختکن بود و داشت به اون مرد فکر میکرد شش هفت تا پسر دید که دارن نزدیکش میشن جنی بلد بود از خودش دفاع کنه ولی خب اینا خیلی زیاد بودن
جنی : بهتره برم حسابشون رو بزارم کف دستشون لعنتی ها
راوی : جنی داشت بهشون حمله میکرد که یکدفعه مرد از پشت دست های جنی رو گرفت و جنی نتونست کاری بکنه ولی یک پسر اومد که بهش دست بزنه و جنی با پا زد وسط پا پسره و پسر از درد مچاله شد دوست پسره عصبانی شد و اومد یک مشت محکم زد به صورت جنی و جنی روی زمین پرت شد
یارو : توی هرزه که داری به همه میدی چی میشه به ما هم بدی هرزه
راوی : جنی یک لحظه حس تحقیر شدن بهش دست داد با اینکه جنی رقصنده بار ولی تا حالا با هیچ کس رابطه نداشته و جنی از دست خودش عصبی بود چون نمیتونست از خودش دفاع کنه
راوی : مرد داشت به جنی نزدیک میشد که لباس جنی رو پاره کنه
تهیونگ توی ذهنش : داشتم دنبال دختره میرفتم که دیدم چند تا پسر نزدیکش شدن ( دوستان تمام اتفاق هایی که برای جنی افتاد رو تهیونگ دیده ) تهیونگ وایساده بود که ببینه جنی چکار میکنه و وقتی تهیونگ دید جنی نتونست از خودش دفاع کنه تهیونگ ......
خماری😂
۲۵ لایک
۲۵ کامنت
۷.۶k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.