زندگی رویایی🧝♀️ ✨
صبح چشمام رو با نور خورشید باز کردم رو تخت نشستم و کشو قوسی ( نمیدونم درست نوشتم یا نه) به بدنم دادم و خمیازه ای کشیدم رفتم 🚾
و مسواک زدم لباسم و عوض کردم ( عکسشو میزارم ) رفتم درو باز کردم دیدم لیا اینا اومدن قصرمون خیلی خوشحال شدم رفتم پریدم بقل لیا که یهو متوجه جمع شدم و سریع از بقلش بیرون اومدم و به 2 ملکه و 2 پادشاه تعظیم کردم و نشستم که متوجه یک پسر شدم که کپ لیا بود حتی از عکسشم جذاب تر بود از لیا پرسیدم
ات. لیا این برادرته ایا
لیا. اره خودشه
ات. اسمش چیه بهم تو مکالممون نگفتی
لیا. اسمش یونگی هست
ات ٍ اوه یعنی پرنس یونگی( تو ذهنش )
لیا. هوی دختر به چی فکر میکنی هااااا
ات. اروم باش گراز وحشی من هیچی تو میوه تو بخور
لیا. مثلا پرنسسیما
ات. ول کن بابا چون پرنسسیم دلیلی نمیشه که از خیلی چیز ها محروم باشیم
لیا. اره والا اینم حرفیه
یهو ساعت بووووق بوووق کرد( بچه ها مثلا صدای ساعت بود)
پادشاه عصبانی شد
پ. مگه نگفتم ناهار راس ساعت یک روی میز باشه ها
خدمتکارا . متاسفانه ناهار امروز یکم دیر اماده شد الان ناهار را میاریم
پ. خوبه
پایان پارت 5
و مسواک زدم لباسم و عوض کردم ( عکسشو میزارم ) رفتم درو باز کردم دیدم لیا اینا اومدن قصرمون خیلی خوشحال شدم رفتم پریدم بقل لیا که یهو متوجه جمع شدم و سریع از بقلش بیرون اومدم و به 2 ملکه و 2 پادشاه تعظیم کردم و نشستم که متوجه یک پسر شدم که کپ لیا بود حتی از عکسشم جذاب تر بود از لیا پرسیدم
ات. لیا این برادرته ایا
لیا. اره خودشه
ات. اسمش چیه بهم تو مکالممون نگفتی
لیا. اسمش یونگی هست
ات ٍ اوه یعنی پرنس یونگی( تو ذهنش )
لیا. هوی دختر به چی فکر میکنی هااااا
ات. اروم باش گراز وحشی من هیچی تو میوه تو بخور
لیا. مثلا پرنسسیما
ات. ول کن بابا چون پرنسسیم دلیلی نمیشه که از خیلی چیز ها محروم باشیم
لیا. اره والا اینم حرفیه
یهو ساعت بووووق بوووق کرد( بچه ها مثلا صدای ساعت بود)
پادشاه عصبانی شد
پ. مگه نگفتم ناهار راس ساعت یک روی میز باشه ها
خدمتکارا . متاسفانه ناهار امروز یکم دیر اماده شد الان ناهار را میاریم
پ. خوبه
پایان پارت 5
۱.۷k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.