طلبکارp19
از زبان ا.ت:
تو حیاط پشتی نشسته بودم که دیدم کوک داره میاد سمتم بلند شدم که گفت:چرا تو فکری؟
ا.ت:چیزی نیست
کوک:ببخشید دیروز اصن عصابم خورد بود نتونستم عصابمو باهات کنترل کنم
ا.ت:اشکالی نداره
کوک:صبحونه خوردی؟
ا.ت:آره
رفتیم داخل خونه
شب:
شب شده بود سوجونگ داشت کارتون میدید و منم تو فکر بودم کوک خونه نبود رفته بود بار میخواستم بلند شم از مبل تا بریم با سوجونگ بخوابیم که صدای کلید اومد کوک بود خیلی عصبی بود و مستم بود ولی وقتی سوجونگ باشه خودشو کنترل میکنه سریع به سوجونگ گفتم:سوجونگ بسته دیگه برو تو اتاقت بخواب
سوجونگ:ولی من گشنمه غذا نخوردیم
ا.ت:برات میارم برو اتاقت درم ببند
سوجونگ رفت کوک اومد رو مبل چند نفره ای که نشسته بودم خودشو ول داد کتشو پرت کرد رو زمین و میخندید
ا.ت:نمیخوای تمومش کنی؟
کوک:گرمه
ا.ت:بست کن بلند شو
هیچی نگفت فقط میخندید آبی که روی میز بود رو برداشتم و خالی کردم روش به خودش اومد
کوک:تو دیوونه ای!بس کن!
ا.ت:تو دیوونه که هرروز مست میای خونه!
کوک رفت لباساشو عوض کرد و اومد پایین که سوجونگ هم اومد
سوجونگ:مامان من گشنمه
ا.ت:الان برات شامو میارم
سوجونگ:اما من اون چیزیو که درست کردی رو نمیخورم!
ا.ت:پس چی میخوای؟
سوجونگ:میشه با بابا غذا بخورم؟
ا.ت:نمیدونم میخواد بخوابه
سوجونگ:بابا میخوای بخوابی؟
کوک جواب نداد خیلی عصبی بود بخاطر اینکه آب ریخته بودم روش سوجونگ از رفتار کوک ناراحت شد و هیچی نگفت سرشو انداخت پایین کوک بلند شد رفت تو آشپز خونه تا برای سوجونگ غذا درست کنه منم رفتم تو اتاق
از زبان جونگ کوک:
وقتی برای سوجونگ پاستا درست کردم آوردم تا بخوره ولی دستمو رد کرد به سرش بوسه ای زدم
کوک:دختر شیرین تر از تو کجاست آخه
سوجونگ:من نمیخورم
کوک:باشه پس منم باهات قهرم
چند دیقه ای گذشت سوجونگ هنوزم قهر بود رفتم قل قلکش دادم
سوجونگ:باشه میخورم!
بالاخره خورد و تموم شد دستشو گرفتم بردمش تو اتاقش که گفت:بابایی اگر دوباره اون مرد اومد تو خوابم چیکار کنم؟
کوک:به من بگو
رفتم تو اتاق مشترکمون خودمو ا.ت لباسمو در آوردم و دراز کشیدم عادت داشتم ی وقتایی که خستم بدون لباس بخوابم و ا.ت هم مشکلی نداشت پتو رو کشیدم رو خودم که ا.ت گفت:...
تو حیاط پشتی نشسته بودم که دیدم کوک داره میاد سمتم بلند شدم که گفت:چرا تو فکری؟
ا.ت:چیزی نیست
کوک:ببخشید دیروز اصن عصابم خورد بود نتونستم عصابمو باهات کنترل کنم
ا.ت:اشکالی نداره
کوک:صبحونه خوردی؟
ا.ت:آره
رفتیم داخل خونه
شب:
شب شده بود سوجونگ داشت کارتون میدید و منم تو فکر بودم کوک خونه نبود رفته بود بار میخواستم بلند شم از مبل تا بریم با سوجونگ بخوابیم که صدای کلید اومد کوک بود خیلی عصبی بود و مستم بود ولی وقتی سوجونگ باشه خودشو کنترل میکنه سریع به سوجونگ گفتم:سوجونگ بسته دیگه برو تو اتاقت بخواب
سوجونگ:ولی من گشنمه غذا نخوردیم
ا.ت:برات میارم برو اتاقت درم ببند
سوجونگ رفت کوک اومد رو مبل چند نفره ای که نشسته بودم خودشو ول داد کتشو پرت کرد رو زمین و میخندید
ا.ت:نمیخوای تمومش کنی؟
کوک:گرمه
ا.ت:بست کن بلند شو
هیچی نگفت فقط میخندید آبی که روی میز بود رو برداشتم و خالی کردم روش به خودش اومد
کوک:تو دیوونه ای!بس کن!
ا.ت:تو دیوونه که هرروز مست میای خونه!
کوک رفت لباساشو عوض کرد و اومد پایین که سوجونگ هم اومد
سوجونگ:مامان من گشنمه
ا.ت:الان برات شامو میارم
سوجونگ:اما من اون چیزیو که درست کردی رو نمیخورم!
ا.ت:پس چی میخوای؟
سوجونگ:میشه با بابا غذا بخورم؟
ا.ت:نمیدونم میخواد بخوابه
سوجونگ:بابا میخوای بخوابی؟
کوک جواب نداد خیلی عصبی بود بخاطر اینکه آب ریخته بودم روش سوجونگ از رفتار کوک ناراحت شد و هیچی نگفت سرشو انداخت پایین کوک بلند شد رفت تو آشپز خونه تا برای سوجونگ غذا درست کنه منم رفتم تو اتاق
از زبان جونگ کوک:
وقتی برای سوجونگ پاستا درست کردم آوردم تا بخوره ولی دستمو رد کرد به سرش بوسه ای زدم
کوک:دختر شیرین تر از تو کجاست آخه
سوجونگ:من نمیخورم
کوک:باشه پس منم باهات قهرم
چند دیقه ای گذشت سوجونگ هنوزم قهر بود رفتم قل قلکش دادم
سوجونگ:باشه میخورم!
بالاخره خورد و تموم شد دستشو گرفتم بردمش تو اتاقش که گفت:بابایی اگر دوباره اون مرد اومد تو خوابم چیکار کنم؟
کوک:به من بگو
رفتم تو اتاق مشترکمون خودمو ا.ت لباسمو در آوردم و دراز کشیدم عادت داشتم ی وقتایی که خستم بدون لباس بخوابم و ا.ت هم مشکلی نداشت پتو رو کشیدم رو خودم که ا.ت گفت:...
۴.۱k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.