اشک های خاکستری
اشک های خاکستری
#پارت۳
÷ اره
+ تِبااااا جی کییی
خودمو برای دیدار اولم با جونگکوک اماده میکردم تو دلم... گوشیم زنگ خورد... هانا بود..
+ باز چته؟
× ا.ت کجایی؟ همین الان فایلای اون گوشی ک بهت دادمو بریز تو گوشی خودت من میام دنبالت باید بزارمش سر جاش... فک کنم تو دردسر افتادم رئیس صدام زده
+ عا.. اون.. اوکی اوکی
هانا تماسو قطع کرد.. دنبال گوشی میگشتم... جیب چپم... راستم... تو هیچکدوم نبود... اروم گفتم...
+ من مطمعانم همینجا گزاشتمش
× چیو؟
+ هیچی... جیمینا تو یه گوشی قدیمی ندیدی؟
× نه
+ خدااا
به هانا پیام دادم...
" هانایا گوشیو پیدا نکردم فک کنم افتاده... "
جواب داد
" ببینم چیکار میتونم بکنم.. "
#هانا
داشتم با ا.ت چت میکردم ک یهو در دستشویی باز شد... نمیخواستم کسی متوجه کارام بشه پس توی دستشویی با ا.ت حرف میزدم... این پسره...
× س..سلا..م اقای چوی... اینجا دستشویی مردا نیست.. اشتباه اومدین!
در دستشویی رو قفل کرد...
* اسمت چی بود؟ عااا مین هانا... خانوم مین.. بهتون یاد ندادن دزدی کار درستی نیست؟!
× من دزدی نکردم
* بیا یه معامله کنیم...
با هر کلمه ک میگفت یه قدم میومد جلو.. منم یه قدم میرفتم عقب
* تو و دوستت فایلای اون گوشیو به هیچکی نشون نمیدین
و منم بجاش به هیچکی نمیگم ک دزدی کردی
خب... نظرت چیه هانا؟
دیگه فضایی برای عقب رفتن نداشتم.. خوردم ب دیوار
اونقد نزدیک شده بود که حس میکردم هر لحظه ممکنه....
#پارت۳
÷ اره
+ تِبااااا جی کییی
خودمو برای دیدار اولم با جونگکوک اماده میکردم تو دلم... گوشیم زنگ خورد... هانا بود..
+ باز چته؟
× ا.ت کجایی؟ همین الان فایلای اون گوشی ک بهت دادمو بریز تو گوشی خودت من میام دنبالت باید بزارمش سر جاش... فک کنم تو دردسر افتادم رئیس صدام زده
+ عا.. اون.. اوکی اوکی
هانا تماسو قطع کرد.. دنبال گوشی میگشتم... جیب چپم... راستم... تو هیچکدوم نبود... اروم گفتم...
+ من مطمعانم همینجا گزاشتمش
× چیو؟
+ هیچی... جیمینا تو یه گوشی قدیمی ندیدی؟
× نه
+ خدااا
به هانا پیام دادم...
" هانایا گوشیو پیدا نکردم فک کنم افتاده... "
جواب داد
" ببینم چیکار میتونم بکنم.. "
#هانا
داشتم با ا.ت چت میکردم ک یهو در دستشویی باز شد... نمیخواستم کسی متوجه کارام بشه پس توی دستشویی با ا.ت حرف میزدم... این پسره...
× س..سلا..م اقای چوی... اینجا دستشویی مردا نیست.. اشتباه اومدین!
در دستشویی رو قفل کرد...
* اسمت چی بود؟ عااا مین هانا... خانوم مین.. بهتون یاد ندادن دزدی کار درستی نیست؟!
× من دزدی نکردم
* بیا یه معامله کنیم...
با هر کلمه ک میگفت یه قدم میومد جلو.. منم یه قدم میرفتم عقب
* تو و دوستت فایلای اون گوشیو به هیچکی نشون نمیدین
و منم بجاش به هیچکی نمیگم ک دزدی کردی
خب... نظرت چیه هانا؟
دیگه فضایی برای عقب رفتن نداشتم.. خوردم ب دیوار
اونقد نزدیک شده بود که حس میکردم هر لحظه ممکنه....
۲.۰k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.