trap
Chapter 2:
ماشین اسپورت قرمز رنگی توی قسمت پارکینگ، ترمز کرد. بعد از
اینکه راننده ماشین رو با دقت تمام پارک کرد، یه پسر قد کوتاه و مو
مشکی ازش پیاده شد. با عینک آفتابی که روی چشمهاش داشت، به
دور و اطرافش نگاه کوتاهی انداخت. بعد از اینکه ماشین رو قفل کرد،
به سمت ساختمون دانشکده راه افتاد.
ـ جونگکوک شیییییییی...
یه پسری که گل و لیوان آیس امریکانو توی دستهاش بود، داشت به
سمتش میدوید. همینطور که پسر دنبالش راه افتاده بود و قدمهاشو
دنبال میکرد، جونگکوک اهمیتی بهش نمیداد و راه خودشو میرفت.
ـ من اینا رو برای تو خریدم.
جونگکوک نگاهی بهش انداخت و لیوان قهوه و گل رو ازش گرفت.
ـ ممنونم. اما... میدونی که من دوستپسر دارم دیگه؟... درسته؟
پسر سرشو تکون داد.
معلومه که میدونم. اما تا زمانی که باهاش بهم بزنی، منتظرتم.
جونگکوک یکی از لبخندهای درخشانشو به پسر نشون داد.
ـ خیلی خب... خواهیم دید.
میتونست صدای فریاد خوشحال پسر رو از پشت سرش بشنوه، ولی
همچنان با لبخند زیباش به راه رفتن ادامه داد. تو مسیر رسیدن به
دانشکده پسرهای زیادی بودن که بهش سالم میکردن. نه تنها پسرا...
بلکه دخترا هم مشتاق بودن. همینطور که آیس امریکانوشو میخورد به
همهشون با لبخند جواب داد.
وسط راه، بهترین دوستش هم بهش ملحق شد و بقیه راه رو باهم ادامه
دادن.
ـ سالم کوکی.
ـ سالم جیمین.
ـ این گال چیه تو دستت؟
همینطور که گال رو سمت جیمین گرفته بود، گفت:
ـ مثل همیشه.
جیمین سر تکون داد و گالرو ازش گرفت. جیمین وقتی دید
جونگکوک همچنان داره جواب سالم پسرا و دخترا رو میده، چشماشو
چرخوند و پوفی کشید. این کارش فقط امید الکی دادن به اون بیچارهها
نبود؟
وقتی به سالن کنفرانس رسیدن، جونگکوک به اطراف نگاه کرد تا
اینکه دوستپسرشو دید.
ـ یونگییی...
به طرف ته سالن، جایی که یونگی نشسته بود، دوید. یونگی دستشو
براش تکون داد.
ـ سالم عزیزم.
جونگکوک قبل از اینکه روی پای یونگی بشینه، آیس امریکانوش رو
روی میز گذاشت. دستاشو دور گردن یونگی حلقه کرد و لباشو بوسید و
یونگی هم جوابشو داد. همینطور که همکالسیا بهشون خیره شده
بودن، بوسهی عمیقی رو باهم شروع کردن
جیمین با حسودی بهشون زل زده بود و هر لحظه حلقه دستش دور گل
تنگتر میشد. توی ذهنش داشت به دوتاشون که نه... فقط به
جونگکوک فحش میداد. بعضی اوقات واقعا میموند... که چرا توی
کالس همو میبوسن؟ اونم تو دانشگاه؟ اصال واسشون مهم نیست بقیه
راجع بهشون چی فکر میکنن؟
همینجوری که به طرف جونگکوک و یونگی میرفت، میتونست
صدای جیغ و ذوق دخترا رو به خاطر زوج رو به روشون، بشنوه. پسرا هم
آرزو داشتن که جای مین یونگی بودن و جئون جونگکوک رو اونطور
عمیق میبوسیدن.
ماشین اسپورت قرمز رنگی توی قسمت پارکینگ، ترمز کرد. بعد از
اینکه راننده ماشین رو با دقت تمام پارک کرد، یه پسر قد کوتاه و مو
مشکی ازش پیاده شد. با عینک آفتابی که روی چشمهاش داشت، به
دور و اطرافش نگاه کوتاهی انداخت. بعد از اینکه ماشین رو قفل کرد،
به سمت ساختمون دانشکده راه افتاد.
ـ جونگکوک شیییییییی...
یه پسری که گل و لیوان آیس امریکانو توی دستهاش بود، داشت به
سمتش میدوید. همینطور که پسر دنبالش راه افتاده بود و قدمهاشو
دنبال میکرد، جونگکوک اهمیتی بهش نمیداد و راه خودشو میرفت.
ـ من اینا رو برای تو خریدم.
جونگکوک نگاهی بهش انداخت و لیوان قهوه و گل رو ازش گرفت.
ـ ممنونم. اما... میدونی که من دوستپسر دارم دیگه؟... درسته؟
پسر سرشو تکون داد.
معلومه که میدونم. اما تا زمانی که باهاش بهم بزنی، منتظرتم.
جونگکوک یکی از لبخندهای درخشانشو به پسر نشون داد.
ـ خیلی خب... خواهیم دید.
میتونست صدای فریاد خوشحال پسر رو از پشت سرش بشنوه، ولی
همچنان با لبخند زیباش به راه رفتن ادامه داد. تو مسیر رسیدن به
دانشکده پسرهای زیادی بودن که بهش سالم میکردن. نه تنها پسرا...
بلکه دخترا هم مشتاق بودن. همینطور که آیس امریکانوشو میخورد به
همهشون با لبخند جواب داد.
وسط راه، بهترین دوستش هم بهش ملحق شد و بقیه راه رو باهم ادامه
دادن.
ـ سالم کوکی.
ـ سالم جیمین.
ـ این گال چیه تو دستت؟
همینطور که گال رو سمت جیمین گرفته بود، گفت:
ـ مثل همیشه.
جیمین سر تکون داد و گالرو ازش گرفت. جیمین وقتی دید
جونگکوک همچنان داره جواب سالم پسرا و دخترا رو میده، چشماشو
چرخوند و پوفی کشید. این کارش فقط امید الکی دادن به اون بیچارهها
نبود؟
وقتی به سالن کنفرانس رسیدن، جونگکوک به اطراف نگاه کرد تا
اینکه دوستپسرشو دید.
ـ یونگییی...
به طرف ته سالن، جایی که یونگی نشسته بود، دوید. یونگی دستشو
براش تکون داد.
ـ سالم عزیزم.
جونگکوک قبل از اینکه روی پای یونگی بشینه، آیس امریکانوش رو
روی میز گذاشت. دستاشو دور گردن یونگی حلقه کرد و لباشو بوسید و
یونگی هم جوابشو داد. همینطور که همکالسیا بهشون خیره شده
بودن، بوسهی عمیقی رو باهم شروع کردن
جیمین با حسودی بهشون زل زده بود و هر لحظه حلقه دستش دور گل
تنگتر میشد. توی ذهنش داشت به دوتاشون که نه... فقط به
جونگکوک فحش میداد. بعضی اوقات واقعا میموند... که چرا توی
کالس همو میبوسن؟ اونم تو دانشگاه؟ اصال واسشون مهم نیست بقیه
راجع بهشون چی فکر میکنن؟
همینجوری که به طرف جونگکوک و یونگی میرفت، میتونست
صدای جیغ و ذوق دخترا رو به خاطر زوج رو به روشون، بشنوه. پسرا هم
آرزو داشتن که جای مین یونگی بودن و جئون جونگکوک رو اونطور
عمیق میبوسیدن.
۷.۸k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.