عشق در شرکت p28
برگشتم دیدم یه پسر دستشو گذاشته روشنم بهش گفتم
×کاری دارید بفرمایید
@بله کاری دارم بیبی
×چی میخوای برو انور(میخواستم پسش بزنم برم که دستمو گرفت)
@کجا قرار امشب خوش بگذره
×ولم کن تو کی من با تو جایی نمیام
@آروم باش قراره امشب زیرم ناله کنی بیبی
×نه ولم کن کمک کمک
@کسی صداتو نمیشنوه الکی سرو صدا نکن
×ولم کن توروخدا(با گریه)
@بعد اینکه کارم تموم شد ولت می کنم
شوگا
ا/ت خیلی وقت بود رفته بود نگران شدم تصمیم گرفتم برم دنبالش نزدیک دستشویی بودم که صدای کمک خواستن میومد اون صدای ا/ت بود سری درو باز کردم دیدم یه پسر داره سعی میکنه ا/ت بوسه و داره لباساشو در میاره خون جلو چشام رو گرفت رفتم تا میخورد زدمش.
ا/ت
همینجوری تقلا میکردم ولی نمیشد از دستش فرار کرد زورش از من بیشتر بود داشت سعی میکرد لبامو ببوسه و لباس هام داره که دیدم در باز شد شوگا بود اومد تو اون پسر رو گرفت زدتش انقدر که فکر کنم بیهوش شد رفتم جلو دستشو گرفتم و گفتم.
×شوگا بسته بیا بریم (با گریه)
_ا/ت حالت خوبه گریه نکن تقسیر بودن نباید ولت میکردم
×شوگا میشه بریم (گریه کنان)
_باشه تو فقط گریه نکن
شوگا
حالش خوب نبود گفت بریم منم گفتم بریم چون اینجوری بهتر بود رفتیم از بچه ها خداحافظی کردیم و گفتم که نمیتونیم بمونیم اونا هم اکی دادن و درک کردن.
ا/ت پاهاش بعضی موقع ها سست میشد و زیاد نمی تونست راه بره پس برد استایل بغلش کردم بهم نگاه کرد که بهش گفتم.
_اینجوری بهتره راحت با
×باش(آروم)
شوگا
هنوز یه کم داشت گریه آروم میکرد گذاشتمش رو صندلی در و بستم خودم سوار شدم و راه افتادم همینجور بیرون نگاه می کرد و چیزی نمی گفت که گفتش
×ببخشید
_چرا معذرت خواهی می کنی
×تقسیم شدن تونستی با دوستات بیشتر باشی من برات دردسر درست کرد دم ببخشید (باگریه)
_نه اینجوری نگو دیگه هم گریه نکن من اصلا اینجوری فکر نکردم
×واقعاً
_آره (لبخند)
×مرسی شوگا تو خیلی مهربونی
_خواهش می کنم تو هم دیگه گریه نکن
_باشه
ا/ت
توراه پاهام سست میشود و زیاد نمیتونستم راه برم که شوگا بغلم کردم بهش نگاه کردم که گفت اینجوری بهتره منو گذاشت تو ماشین و راه افتادیم من خیلی احساس شرمندگی می کردم و ازش معذرت خواهی کردم ولی اون خیلی مهربونانه رفتار میکنه. من اونو خیلی دوست دارم ولی اون منو دوست نداره .
شوگا
رسیدیم جلو خونشون بغلش کردم بردمش بالا تو خونه گذاشتم رو مبل و براش قهوه درست کردم که به بهترین
دادم بهش خورد دیگه نه تونستم وایسم و واقعا دوسش دارم می خوام بهش بگم.
_ا/ت
×بله
_می خوام یه چیزی بهت بگم
×بگو.....
خماری 😂😂😂
×کاری دارید بفرمایید
@بله کاری دارم بیبی
×چی میخوای برو انور(میخواستم پسش بزنم برم که دستمو گرفت)
@کجا قرار امشب خوش بگذره
×ولم کن تو کی من با تو جایی نمیام
@آروم باش قراره امشب زیرم ناله کنی بیبی
×نه ولم کن کمک کمک
@کسی صداتو نمیشنوه الکی سرو صدا نکن
×ولم کن توروخدا(با گریه)
@بعد اینکه کارم تموم شد ولت می کنم
شوگا
ا/ت خیلی وقت بود رفته بود نگران شدم تصمیم گرفتم برم دنبالش نزدیک دستشویی بودم که صدای کمک خواستن میومد اون صدای ا/ت بود سری درو باز کردم دیدم یه پسر داره سعی میکنه ا/ت بوسه و داره لباساشو در میاره خون جلو چشام رو گرفت رفتم تا میخورد زدمش.
ا/ت
همینجوری تقلا میکردم ولی نمیشد از دستش فرار کرد زورش از من بیشتر بود داشت سعی میکرد لبامو ببوسه و لباس هام داره که دیدم در باز شد شوگا بود اومد تو اون پسر رو گرفت زدتش انقدر که فکر کنم بیهوش شد رفتم جلو دستشو گرفتم و گفتم.
×شوگا بسته بیا بریم (با گریه)
_ا/ت حالت خوبه گریه نکن تقسیر بودن نباید ولت میکردم
×شوگا میشه بریم (گریه کنان)
_باشه تو فقط گریه نکن
شوگا
حالش خوب نبود گفت بریم منم گفتم بریم چون اینجوری بهتر بود رفتیم از بچه ها خداحافظی کردیم و گفتم که نمیتونیم بمونیم اونا هم اکی دادن و درک کردن.
ا/ت پاهاش بعضی موقع ها سست میشد و زیاد نمی تونست راه بره پس برد استایل بغلش کردم بهم نگاه کرد که بهش گفتم.
_اینجوری بهتره راحت با
×باش(آروم)
شوگا
هنوز یه کم داشت گریه آروم میکرد گذاشتمش رو صندلی در و بستم خودم سوار شدم و راه افتادم همینجور بیرون نگاه می کرد و چیزی نمی گفت که گفتش
×ببخشید
_چرا معذرت خواهی می کنی
×تقسیم شدن تونستی با دوستات بیشتر باشی من برات دردسر درست کرد دم ببخشید (باگریه)
_نه اینجوری نگو دیگه هم گریه نکن من اصلا اینجوری فکر نکردم
×واقعاً
_آره (لبخند)
×مرسی شوگا تو خیلی مهربونی
_خواهش می کنم تو هم دیگه گریه نکن
_باشه
ا/ت
توراه پاهام سست میشود و زیاد نمیتونستم راه برم که شوگا بغلم کردم بهش نگاه کردم که گفت اینجوری بهتره منو گذاشت تو ماشین و راه افتادیم من خیلی احساس شرمندگی می کردم و ازش معذرت خواهی کردم ولی اون خیلی مهربونانه رفتار میکنه. من اونو خیلی دوست دارم ولی اون منو دوست نداره .
شوگا
رسیدیم جلو خونشون بغلش کردم بردمش بالا تو خونه گذاشتم رو مبل و براش قهوه درست کردم که به بهترین
دادم بهش خورد دیگه نه تونستم وایسم و واقعا دوسش دارم می خوام بهش بگم.
_ا/ت
×بله
_می خوام یه چیزی بهت بگم
×بگو.....
خماری 😂😂😂
۱۲.۹k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.