فردا صبح تهیونگ صبحونه رو اماده کرده بود
فردا صبح تهیونگ صبحونه رو اماده کرده بود
ته: امروز باید تاج گذاریتو انجام بدیم تا بتونی باهام ازدواج کنی ... من همه چی رو اماده کردم تو فقط با اسنو برو وسایلاتو بگیر
هانا:باشه
ته: حله منم با پسرا میرم به کارای دیگه برسم
سوار ماشین ته میشی و میری تهیونگ با لیموزین میرفت
جلو در قصر اسنو پارک میکنی یه قصر سفید بود
هانا: اسنو
اسنو: در رو باز کرد و پرید تو بغلت
هانا: اخ بچه مرد 😂
اسنو: ببخشید
امروز تاج گذاریمه بریم وسایل بگیریم
اسنو :باشه!
میرین به مرکز خرید واسه خون اشاما
یه چندتا لباس جذاب میگیرین...همه بهت احترام میزاشتن واست عجیب بود
اسنو : هانا میخوام یه چیز رو بهت بگم...
هانا: بگو
اسنو : من به جیمین علاقه مندم
هانا: دختره به این خوبی غلط بکنه ردت کنه برو بهش بگو
اسنو: میشه امروز تو پارتی تو بگم؟!
هانا: البته...! خودم کمک میکنم 😁
اسنو : ممنونم ازت!
میرین کافی شاپ و دو فنجان خون سفارش میدین
اسنو : قراره ملکه ی خون اشام ها بشی!!!!!
هانا: تو هم قراره بشی!
اسنو: چطوری؟!
هانا: به جیمین میگیم و وقتی که اون دومین پادشاه شد تو هم دومین ملکه میشی ☺
اسنو : ولی کاش منو رد نکنه... 😓
هانا: غلط میکنه!!!!
....
وقت مهمونی میرسه لباساتو میپوشی (تو بنر ↑)
و سوار قصر سلطنتی میشی
هیجان داشتی...میلرزیدی
که با دیدن ته جلو در راحت شدی و دستشو گرفتی اهنگ که شروع شد باهم وارد شدین همه بخاطر احترام پاشدن
رفتین به جلو که یه کشیش که تاج هر دوتاتون دستش بود وایستاده بود میرین و جلو کشیش وایمیستید
کشیش : بانو کیم هانا قسم میخورین که ملکه ی خوبی به ملت خون اشام ها باشین؟!
هانا: قسم میخورم تاج رو کذاشت رو سرت و گیلاسی رو بهت داد که پر خون بود برگشتی به سمت کسایی که تو مهمونی بودن و خون رو خوردی همه باهم پاشدن و گیلاس های تو دستشون رو به سر کشیدن
... به سلامتی ملکه!
و تهیونگ هم در حالی که تاج سرش بود کنارت وایستاد
...وقت رقص رسیده بود و اسنو اومد پیشت
هانا: ببین تو برو پیش جیمین من باهات میام تظاهر میکنی گیر کردی به شنل من و افتادی جیمین مجبور میشه بغلت کنه تا نقش بر زمین نشی و من اشاره میکنم اهنگ رو شروع کنن... تو هم شروع کن به رقصیدن تو بغلش باشه؟!
اسنو :حله
میرین و نقشه رو عملی میکنین
هانا: هوراااا
میری و با ته میرقصی
هانا: خیلی بهم میان
ته: اره خوب میشه جیمینا هم فراموش میکنه که عاشقته این باعث میشد زجر بکشه
اسنو: جیمین شی
جیمین: بله لیدی؟
اسنو : من... من بهتون علاقه مندم
جیمین: چی؟!
اسنو : ببخشید اگه منو نـخوایـ...
نتونست به حرفش ادامه بده لبای جیمینا رو لباش بود شروع کرد به همراهی کردن باهاش
جیمین: از اون روز که تو خونه ی ته و هانا بودیم بهت علاقه مند شدم... ادامه پارت بعدی
نظر بدین لطفا 😘
ته: امروز باید تاج گذاریتو انجام بدیم تا بتونی باهام ازدواج کنی ... من همه چی رو اماده کردم تو فقط با اسنو برو وسایلاتو بگیر
هانا:باشه
ته: حله منم با پسرا میرم به کارای دیگه برسم
سوار ماشین ته میشی و میری تهیونگ با لیموزین میرفت
جلو در قصر اسنو پارک میکنی یه قصر سفید بود
هانا: اسنو
اسنو: در رو باز کرد و پرید تو بغلت
هانا: اخ بچه مرد 😂
اسنو: ببخشید
امروز تاج گذاریمه بریم وسایل بگیریم
اسنو :باشه!
میرین به مرکز خرید واسه خون اشاما
یه چندتا لباس جذاب میگیرین...همه بهت احترام میزاشتن واست عجیب بود
اسنو : هانا میخوام یه چیز رو بهت بگم...
هانا: بگو
اسنو : من به جیمین علاقه مندم
هانا: دختره به این خوبی غلط بکنه ردت کنه برو بهش بگو
اسنو: میشه امروز تو پارتی تو بگم؟!
هانا: البته...! خودم کمک میکنم 😁
اسنو : ممنونم ازت!
میرین کافی شاپ و دو فنجان خون سفارش میدین
اسنو : قراره ملکه ی خون اشام ها بشی!!!!!
هانا: تو هم قراره بشی!
اسنو: چطوری؟!
هانا: به جیمین میگیم و وقتی که اون دومین پادشاه شد تو هم دومین ملکه میشی ☺
اسنو : ولی کاش منو رد نکنه... 😓
هانا: غلط میکنه!!!!
....
وقت مهمونی میرسه لباساتو میپوشی (تو بنر ↑)
و سوار قصر سلطنتی میشی
هیجان داشتی...میلرزیدی
که با دیدن ته جلو در راحت شدی و دستشو گرفتی اهنگ که شروع شد باهم وارد شدین همه بخاطر احترام پاشدن
رفتین به جلو که یه کشیش که تاج هر دوتاتون دستش بود وایستاده بود میرین و جلو کشیش وایمیستید
کشیش : بانو کیم هانا قسم میخورین که ملکه ی خوبی به ملت خون اشام ها باشین؟!
هانا: قسم میخورم تاج رو کذاشت رو سرت و گیلاسی رو بهت داد که پر خون بود برگشتی به سمت کسایی که تو مهمونی بودن و خون رو خوردی همه باهم پاشدن و گیلاس های تو دستشون رو به سر کشیدن
... به سلامتی ملکه!
و تهیونگ هم در حالی که تاج سرش بود کنارت وایستاد
...وقت رقص رسیده بود و اسنو اومد پیشت
هانا: ببین تو برو پیش جیمین من باهات میام تظاهر میکنی گیر کردی به شنل من و افتادی جیمین مجبور میشه بغلت کنه تا نقش بر زمین نشی و من اشاره میکنم اهنگ رو شروع کنن... تو هم شروع کن به رقصیدن تو بغلش باشه؟!
اسنو :حله
میرین و نقشه رو عملی میکنین
هانا: هوراااا
میری و با ته میرقصی
هانا: خیلی بهم میان
ته: اره خوب میشه جیمینا هم فراموش میکنه که عاشقته این باعث میشد زجر بکشه
اسنو: جیمین شی
جیمین: بله لیدی؟
اسنو : من... من بهتون علاقه مندم
جیمین: چی؟!
اسنو : ببخشید اگه منو نـخوایـ...
نتونست به حرفش ادامه بده لبای جیمینا رو لباش بود شروع کرد به همراهی کردن باهاش
جیمین: از اون روز که تو خونه ی ته و هانا بودیم بهت علاقه مند شدم... ادامه پارت بعدی
نظر بدین لطفا 😘
۵۹.۴k
۲۹ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.