نگاه اول پارت سه
ات: یدونه موچی برای خودش و شیر موز کوک رو اماده کرد داشت میاورد که در باز شد و صاحب خونه ات(عام.. چجوری بگم ات خونش مال خودش نیست یادم رفت اسمشوو) وارد شد
ص: هوی بچه(داد)
ات: ب.. بله؟(ترس)
ص: کی قراره اجاره منو بدی؟(داد)
ات: ا.. ام.. خ.. خیلی زود.. حقوقمو بگیرم.. م.. میدم(ترس)
ص: نمیخوام(داد)
ات: پ... پس... چ.. چیکار.. کنم؟(ترس)
ص: از خونم گمشو بیرون(داد)
ات: ب.. بخدا من... من جایی رو ن..
ات داشت حرف میزد که کوک پرید وسط حرفش
کوک: به چه جرعتی سر این خانوم داد زدی؟(ترسناک)
ات: ولش کنین عادیه..
کوک: غلط کرده سرت داد میزنه(داد)
ص: تو شوهرشی؟ داداششی؟ باباشی؟(داد)
کوک: من دوسپسرشم قراره باهم ازدواج کنیم(بلند)
ات: چی؟
کوک دست اتو فشار داد.
ص: اگه قراره ازدواج کنین چرا نمیبریش خونه خودت که اینطوری حقیر نشه؟
کوک: امشب قراره بیاد پیش من.. وسایلاشم بنداز بره اجازتم میدم مفهومه؟(جدی)
ات: چی میگیی..
کوک: هیش..
ص: خدافظ
کوک: بسلامت
صاحب خونه ات رفت
ات: چی گفتیی بهششش
کوک: باید یجوری حلش میکردم یا نه؟
ات: الان من شب کجا بخوابمم؟
کوک: خونه من(ریلکس)
ات: چی میگییییـ
کوک:مگه زبون نفهمی؟ میگم میای خونه من(ریلکس)
ات: عاش.. خب امشب بیام.. فردا چیی؟ بقیه روزا چییی
کوک: خونه من میمونی کیم ات
ات: اخه نمیشه ک..
کوک: همین که گفتم.. حالا بیا ببینم..
ات: هوم؟
کوک: بیا بشین بخور دیگهه
ات: اهاا.. باشه..
ات نشست رو میز و باهم میخوردن..
کوک: کارت کی تموم میشه؟
ات به ساعتش نگاه کرد
ات: عام... نیم ساعت دیگه..
کوک: منتظرت میمونم بریم خونه
ات: ام.. باشه..
نیم ساعت گذشت و ات اومد پیش کوک
ات: عام.. من کارم تموم شد..
کوک: خب بریم
کوک رفت تو ماشین و ات اومد سوار شد
کوک ماشینو روشن کرد و بعد چند دقیقه رسیدن خونه
کوک پیاده شد و ات هم پیاده شد
کوک جلوتر رفت و در خونرو باز کرد
سر پله ها ات پاش گیر کرد بهم(نمیدونم چیشد خلاصه افتاد) و افتاد
ات: اییی..
کوک: چیشد؟
ات: چیزی نیست.. اخ..
کوک اومد پایین
کوک: وایسا..
کوک اتو براید استایل بغل کرد و برد بالا رو مبل گذاشت
ات: دلم..
کوک: چی؟
ات: دلم درد میکنه.. خوب میشه پام چیزیش نشده
کوک: عادتی؟
ات: ام.. اره
کوک: خوب میشی.. برو بالا تو اتاق اخر..
ات: باشه.. مرسی
کوک: هومم
ات رفت بالا تو اتاق و سریع خوابید..
کوک بعد چند دقیقه رفت تو اتاق ات
کوک: عاش.. سوسک رو تختشش؟
اروم رفت سمت تختش که پاش خورد به میز و چشمای ات باز شد
ات؛ چیشدههههه
کوک: تکون نخوررر
ات: چرااا
کوک: هیشش..
کوک پرید رو تخت تا سوسکو بکشه
ات: جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
کوک: هییشش
ات سوسکو دید
ات: جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ بکششششششششش
کوک سوسکو کشت و انداختش
ات: عاش.. سوسک؟ هووف..
کوک:هوم
ات: چقد اتاق تاریکهه.. میشه همینجا بمونی خوابم ببره؟
کوک؛ عام.. باشه..
ص: هوی بچه(داد)
ات: ب.. بله؟(ترس)
ص: کی قراره اجاره منو بدی؟(داد)
ات: ا.. ام.. خ.. خیلی زود.. حقوقمو بگیرم.. م.. میدم(ترس)
ص: نمیخوام(داد)
ات: پ... پس... چ.. چیکار.. کنم؟(ترس)
ص: از خونم گمشو بیرون(داد)
ات: ب.. بخدا من... من جایی رو ن..
ات داشت حرف میزد که کوک پرید وسط حرفش
کوک: به چه جرعتی سر این خانوم داد زدی؟(ترسناک)
ات: ولش کنین عادیه..
کوک: غلط کرده سرت داد میزنه(داد)
ص: تو شوهرشی؟ داداششی؟ باباشی؟(داد)
کوک: من دوسپسرشم قراره باهم ازدواج کنیم(بلند)
ات: چی؟
کوک دست اتو فشار داد.
ص: اگه قراره ازدواج کنین چرا نمیبریش خونه خودت که اینطوری حقیر نشه؟
کوک: امشب قراره بیاد پیش من.. وسایلاشم بنداز بره اجازتم میدم مفهومه؟(جدی)
ات: چی میگیی..
کوک: هیش..
ص: خدافظ
کوک: بسلامت
صاحب خونه ات رفت
ات: چی گفتیی بهششش
کوک: باید یجوری حلش میکردم یا نه؟
ات: الان من شب کجا بخوابمم؟
کوک: خونه من(ریلکس)
ات: چی میگییییـ
کوک:مگه زبون نفهمی؟ میگم میای خونه من(ریلکس)
ات: عاش.. خب امشب بیام.. فردا چیی؟ بقیه روزا چییی
کوک: خونه من میمونی کیم ات
ات: اخه نمیشه ک..
کوک: همین که گفتم.. حالا بیا ببینم..
ات: هوم؟
کوک: بیا بشین بخور دیگهه
ات: اهاا.. باشه..
ات نشست رو میز و باهم میخوردن..
کوک: کارت کی تموم میشه؟
ات به ساعتش نگاه کرد
ات: عام... نیم ساعت دیگه..
کوک: منتظرت میمونم بریم خونه
ات: ام.. باشه..
نیم ساعت گذشت و ات اومد پیش کوک
ات: عام.. من کارم تموم شد..
کوک: خب بریم
کوک رفت تو ماشین و ات اومد سوار شد
کوک ماشینو روشن کرد و بعد چند دقیقه رسیدن خونه
کوک پیاده شد و ات هم پیاده شد
کوک جلوتر رفت و در خونرو باز کرد
سر پله ها ات پاش گیر کرد بهم(نمیدونم چیشد خلاصه افتاد) و افتاد
ات: اییی..
کوک: چیشد؟
ات: چیزی نیست.. اخ..
کوک اومد پایین
کوک: وایسا..
کوک اتو براید استایل بغل کرد و برد بالا رو مبل گذاشت
ات: دلم..
کوک: چی؟
ات: دلم درد میکنه.. خوب میشه پام چیزیش نشده
کوک: عادتی؟
ات: ام.. اره
کوک: خوب میشی.. برو بالا تو اتاق اخر..
ات: باشه.. مرسی
کوک: هومم
ات رفت بالا تو اتاق و سریع خوابید..
کوک بعد چند دقیقه رفت تو اتاق ات
کوک: عاش.. سوسک رو تختشش؟
اروم رفت سمت تختش که پاش خورد به میز و چشمای ات باز شد
ات؛ چیشدههههه
کوک: تکون نخوررر
ات: چرااا
کوک: هیشش..
کوک پرید رو تخت تا سوسکو بکشه
ات: جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
کوک: هییشش
ات سوسکو دید
ات: جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ بکششششششششش
کوک سوسکو کشت و انداختش
ات: عاش.. سوسک؟ هووف..
کوک:هوم
ات: چقد اتاق تاریکهه.. میشه همینجا بمونی خوابم ببره؟
کوک؛ عام.. باشه..
۷۴۷
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.