چند پارتی تهیونگ درخواستی
وقتی دلت درد میکنه
p/1
ویو ا.ت :
امروز صبح خیلی زود بیدار شدم و خانوادهم هم میخوان بیان اینجا تهیونگ رفته سفر کاری و چند روز دیگه فکر کنم برگرده چون مهمون داشتم باید سریع کارا رو انجام میدادم همین که از جام پاشدم درد زیادی زیر دلم احساس کردم اولش فکر کردم پر*یود شدم ولی نه نشدم اللن هم که تاریخ نیست پس چیه ولش کن حلا بعد میرم دکتر ببینم چی شده
از پله ها میرفتم پایین انقدر دردم زیاد بود که بالا پایین اومدن از پله ها کار خیلی خستی بود ولی خب دیگه چیکار میشه کرد مشغول کار شدم
خواهرم زنگ زد و گفت که زودتر میرسه اینجا که کمکمکنه منم گفتم باشه
پرش به وقتی که خواهرش میاد ( اسم خواهرش آوینِ )
آوین : سلام ا.ت خوبی
ا.ت : سلام نه متسفانه اصلاً حالم خوب نیست
آوین : وا چی شده
ا.ت : نمیدونم والا از صبح که بیدار شدم دلم وحشتناک درد میکنه پر*یود نشدم ماله چیه یادمه یبارم تو اینجوری شدی
آوین : من از کجا بدونم تازه اون موقع که من اینجوری شدم ۶ سالم بود
ا.ت : باشه و بقیه چرا نمیان
آوین : تو راهن گفتم که من زود تر میام ... میگم ا.ت اگه خیلی حالت بده برو دکتر من اینجا به کارا میرسم
ا.ت : نه حالا یکم بشینم شاید خوب شد
آوین : ولی بهنظر من الان برو چیزی نمیشه که دکتر میاد میگه چی شده تو میگی اینجوری دکتر چهار تا قرص دارو مینویسه میگه اینارو بخوری خوب میشی توعم میگی باشه خیلی سخت بود
ا.ت : نه ولی طول میکشه تا بخوای تو صف وایسی تا نوبتت بشه تا دکتر بیاد تا ببینه چت شده خودش یه روز کامل زمان میخواد
آوین : الان میخوای یه مسکن بهت بدم شاید بهتر بشی
ا.ت : باشه تو کمد دارو هاست اونجا
آوین : آها اینجا .... میگم ا.ت
ا.ت : بله
آوین : تهیونگ کجاست
ا.ت : بهت که گفتم رفته سفر کاری یه دو سه روزدیگه برمیگرده
آوین : اها که اینطور
ا.ت : میگم آوین شما تا کی میمونید
آوین : اگه خدا بخواد یه یه هفتهای اینجا هستیم
ا.ت : اها خوش اومدید میگم یه سری خبرا به دستم رسیده که مانا (برادر زادهاش ) هم قراره بیاد
آوین : اره مانا هم میاد بچه انقدر که دلش برا تو تنگ شده .....
p/1
ویو ا.ت :
امروز صبح خیلی زود بیدار شدم و خانوادهم هم میخوان بیان اینجا تهیونگ رفته سفر کاری و چند روز دیگه فکر کنم برگرده چون مهمون داشتم باید سریع کارا رو انجام میدادم همین که از جام پاشدم درد زیادی زیر دلم احساس کردم اولش فکر کردم پر*یود شدم ولی نه نشدم اللن هم که تاریخ نیست پس چیه ولش کن حلا بعد میرم دکتر ببینم چی شده
از پله ها میرفتم پایین انقدر دردم زیاد بود که بالا پایین اومدن از پله ها کار خیلی خستی بود ولی خب دیگه چیکار میشه کرد مشغول کار شدم
خواهرم زنگ زد و گفت که زودتر میرسه اینجا که کمکمکنه منم گفتم باشه
پرش به وقتی که خواهرش میاد ( اسم خواهرش آوینِ )
آوین : سلام ا.ت خوبی
ا.ت : سلام نه متسفانه اصلاً حالم خوب نیست
آوین : وا چی شده
ا.ت : نمیدونم والا از صبح که بیدار شدم دلم وحشتناک درد میکنه پر*یود نشدم ماله چیه یادمه یبارم تو اینجوری شدی
آوین : من از کجا بدونم تازه اون موقع که من اینجوری شدم ۶ سالم بود
ا.ت : باشه و بقیه چرا نمیان
آوین : تو راهن گفتم که من زود تر میام ... میگم ا.ت اگه خیلی حالت بده برو دکتر من اینجا به کارا میرسم
ا.ت : نه حالا یکم بشینم شاید خوب شد
آوین : ولی بهنظر من الان برو چیزی نمیشه که دکتر میاد میگه چی شده تو میگی اینجوری دکتر چهار تا قرص دارو مینویسه میگه اینارو بخوری خوب میشی توعم میگی باشه خیلی سخت بود
ا.ت : نه ولی طول میکشه تا بخوای تو صف وایسی تا نوبتت بشه تا دکتر بیاد تا ببینه چت شده خودش یه روز کامل زمان میخواد
آوین : الان میخوای یه مسکن بهت بدم شاید بهتر بشی
ا.ت : باشه تو کمد دارو هاست اونجا
آوین : آها اینجا .... میگم ا.ت
ا.ت : بله
آوین : تهیونگ کجاست
ا.ت : بهت که گفتم رفته سفر کاری یه دو سه روزدیگه برمیگرده
آوین : اها که اینطور
ا.ت : میگم آوین شما تا کی میمونید
آوین : اگه خدا بخواد یه یه هفتهای اینجا هستیم
ا.ت : اها خوش اومدید میگم یه سری خبرا به دستم رسیده که مانا (برادر زادهاش ) هم قراره بیاد
آوین : اره مانا هم میاد بچه انقدر که دلش برا تو تنگ شده .....
۸۶۳
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.