پارت ۱۸ ( جنگ یا عشق )
ذهن کوک
توی بازار بودیم ازش سوال پرسیدم که دیدم خیلی ترسیدم دورو ورود نگاه کردم دیدم داره
میره داخل کوچه یه کوچه یکیم دنبالش رفت داخل کوچه منم دنبالش رفتم دیدم یارو
میخواست بهش دست بزنه خیلی شاکی شدم در حدی که شاید میکشتمش فکر این که یه
لحظه بخوام بدون ا.ت زندگی کنم یه کابوس بعد دعوا یارو فرار کرد دیدم ا.ت خیلی ترسیده
رفتم بقلش کردم وقتی بوی موهاشو میفهمم ممکنه همون لحظه قش کنم اینقدر توی فکر بودم
که درد دستمو فراموش کردم بعد که رسیدیم به قصر منو بورد دستمو پانسمان کرد در طول
بستن زخمم همش به صورت کاملش نگاه میکردم کارش تموم شود داشتم میرفتم پایین که
صدام کرد وقتی برگشتم گونمو بوس کرد از یه طرفی خوشحال بودم از یه طرفی هم شوک
شودم هم خجالت کشیدم بعد رفتم داخل اتاقم و همش به اون بوسه فکر میکردم که خوابم
بورد
ا.ت
صبح چشمامو باز کردم رفتم بیرون که دیدم تهیونگ همون جا داره قدم میزنه رفتم پیشش
- سلام
# او سلام خوبی
- مرسی خوبم
# من راستش یه چیزی میخوام بهت بگم .......
لایک لطفا
و
کامنت
توی بازار بودیم ازش سوال پرسیدم که دیدم خیلی ترسیدم دورو ورود نگاه کردم دیدم داره
میره داخل کوچه یه کوچه یکیم دنبالش رفت داخل کوچه منم دنبالش رفتم دیدم یارو
میخواست بهش دست بزنه خیلی شاکی شدم در حدی که شاید میکشتمش فکر این که یه
لحظه بخوام بدون ا.ت زندگی کنم یه کابوس بعد دعوا یارو فرار کرد دیدم ا.ت خیلی ترسیده
رفتم بقلش کردم وقتی بوی موهاشو میفهمم ممکنه همون لحظه قش کنم اینقدر توی فکر بودم
که درد دستمو فراموش کردم بعد که رسیدیم به قصر منو بورد دستمو پانسمان کرد در طول
بستن زخمم همش به صورت کاملش نگاه میکردم کارش تموم شود داشتم میرفتم پایین که
صدام کرد وقتی برگشتم گونمو بوس کرد از یه طرفی خوشحال بودم از یه طرفی هم شوک
شودم هم خجالت کشیدم بعد رفتم داخل اتاقم و همش به اون بوسه فکر میکردم که خوابم
بورد
ا.ت
صبح چشمامو باز کردم رفتم بیرون که دیدم تهیونگ همون جا داره قدم میزنه رفتم پیشش
- سلام
# او سلام خوبی
- مرسی خوبم
# من راستش یه چیزی میخوام بهت بگم .......
لایک لطفا
و
کامنت
۶۴.۳k
۲۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.