پارت ۱۰
پارت ۱۰
خیانت
چند مین بعد :
ا.ت : حالا چجوری فرار کنم اونقدر هم نگهبان نی
یهو چشمم خورد به پنجره که ارتفاعی نداشت واقعا
سری از اونجا پریدم پایین انگار خونه جنگلی بود تو جنگل بودیم یهو دیدیم یکی داره داد میزنه پشتمو نگاه کردم دیدم فیلیکسع
فیلیکس: ا.تتتتتتتت فرار نکن تو هیچ راهی برای فرار کردن از من ندارد بفهم اینو
ا.ت ولم کن ولم کن کوککککککککک کمککککک
فیلیکس : تا آخر عمر اینجایی کسی نمیتونه نجاتت بده
.
.
.
رفتم تو اتاق که ی اجومای پیر و مهربون اومد
اجوما : دخترم میتونم کمکت کنم
ا.ت: اجوما تورو خدا گوشیتو بهم دو دقیقه بده
اجوما: نه دخترم اربات بفهمه میکشه منو
ا.ت : ببین اجوما اگه شوهرم بیاد دنبالم تورو هم ور میداریم میریم امارت من اونجا کار میکنی بدون ترس باشه
اجوما : باشه فقط زود من حواسم هست
ا.ت : مرسی اجوما
سری شماره کوک رو گرفتم
کوک : آلو بله
ا.ت : از صداش مشخص بود داره گریه میکنه
عشقم کوک منم
کوک : ا.تتتتتت تو کجایی میدونی چقدر نگگزان شدم
ا.ت : آروم کوک فیلیکس منم دزدیده ادرسو میدم با پلیس ها با نقشه بیاید بیرون
کوک : باشه قربونت برم اما تو باید یجوری فلیکس رو بکشی بیرون
ا.ت : اونش با من بای فدات شم
کوک : بای این ساعت ........... میام
ا.ت : اوکی
مرسی اجوما
.
.
.
فکره خوبی کردم امروز ساعت ۹ شب کوک میاد فهمیدم چجوری برم
رفتم ی آرایش قلیز کردم
موهامو بعد صاف کردن بالا بستم جوری که چشم هام کشیده شده بود
ی لباس مشکی کوتاه پوشیده که باسنمو بزور میپوشوند
بعد به نگهبان گفتم میخوام برم پیش فیلیکس
فیکس : دیدم ا.ت داره میاد با ی نیرو دارک جذاب
ا.ت : رفتم رو پاش نشستم گفتم همش تقصیر توعه این همه سال ازت دور بودم
و اوننم بعد کلی مخ زنی حرف معضرت خواهی کرد میخواست ازم لب بگیره که سرمو بردم عقب گفت نه نه نه همش برای شب
فیلیکس : با این حرف ا.ت خیلی خوشحال شدم بازم میتونستم خودمو داخل ا.ت حس کنم
خیانت
چند مین بعد :
ا.ت : حالا چجوری فرار کنم اونقدر هم نگهبان نی
یهو چشمم خورد به پنجره که ارتفاعی نداشت واقعا
سری از اونجا پریدم پایین انگار خونه جنگلی بود تو جنگل بودیم یهو دیدیم یکی داره داد میزنه پشتمو نگاه کردم دیدم فیلیکسع
فیلیکس: ا.تتتتتتتت فرار نکن تو هیچ راهی برای فرار کردن از من ندارد بفهم اینو
ا.ت ولم کن ولم کن کوککککککککک کمککککک
فیلیکس : تا آخر عمر اینجایی کسی نمیتونه نجاتت بده
.
.
.
رفتم تو اتاق که ی اجومای پیر و مهربون اومد
اجوما : دخترم میتونم کمکت کنم
ا.ت: اجوما تورو خدا گوشیتو بهم دو دقیقه بده
اجوما: نه دخترم اربات بفهمه میکشه منو
ا.ت : ببین اجوما اگه شوهرم بیاد دنبالم تورو هم ور میداریم میریم امارت من اونجا کار میکنی بدون ترس باشه
اجوما : باشه فقط زود من حواسم هست
ا.ت : مرسی اجوما
سری شماره کوک رو گرفتم
کوک : آلو بله
ا.ت : از صداش مشخص بود داره گریه میکنه
عشقم کوک منم
کوک : ا.تتتتتت تو کجایی میدونی چقدر نگگزان شدم
ا.ت : آروم کوک فیلیکس منم دزدیده ادرسو میدم با پلیس ها با نقشه بیاید بیرون
کوک : باشه قربونت برم اما تو باید یجوری فلیکس رو بکشی بیرون
ا.ت : اونش با من بای فدات شم
کوک : بای این ساعت ........... میام
ا.ت : اوکی
مرسی اجوما
.
.
.
فکره خوبی کردم امروز ساعت ۹ شب کوک میاد فهمیدم چجوری برم
رفتم ی آرایش قلیز کردم
موهامو بعد صاف کردن بالا بستم جوری که چشم هام کشیده شده بود
ی لباس مشکی کوتاه پوشیده که باسنمو بزور میپوشوند
بعد به نگهبان گفتم میخوام برم پیش فیلیکس
فیکس : دیدم ا.ت داره میاد با ی نیرو دارک جذاب
ا.ت : رفتم رو پاش نشستم گفتم همش تقصیر توعه این همه سال ازت دور بودم
و اوننم بعد کلی مخ زنی حرف معضرت خواهی کرد میخواست ازم لب بگیره که سرمو بردم عقب گفت نه نه نه همش برای شب
فیلیکس : با این حرف ا.ت خیلی خوشحال شدم بازم میتونستم خودمو داخل ا.ت حس کنم
۱۷.۴k
۱۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.