چند پارتی جونگکوک وقتی بخاطر دوستش...(پارت۶)
اِلیا ب نفس تفس افتاد و با دیتای بیجونش دستای جونگکوک رو گرفت و کشید، اما فکر میکنی زورش ب جونگکوک میرسید؟معلومه ک نه!
کوک پوزخندی زد:کوچولو ی هر**زه!
کوک اِلیا رو ول کرد و اِلیا رو زمین افتاد و سرفه کرد، سریع نفس میکشید....
کوک روی زمین پیشش نشست و و با ی پوزخند رو ب اِلیا کرد
کوک:خب...اونروی من داره میاد! مطمئنی هنوز میخوای مقاومت کنی؟
اِلیا با گریه پاهای جونگکوک رو گرفت.
اِلیا:ب جون ک تو ک برام مهمترینی هق دست من هه هق نیست!
کوک:دست کثیفتو ب من نزن هر**زه!!
کوک پاهاش کشید و کفشش رو محکم روی دستاس اِلیا فشار داد، اِلیا از درد جیغ بلندی زد و بلند گریه کرد.
کوک:اوم، بیشتر گریه کن..(پوزخند)
اِلیا:هق هق باشه هق بهت هق میگم کجاست هق..
کوک پوزخند دیگه زد:افرین دختر خوب، حالا شد
پاهاش رو رو دستش برداشت.
کوک:میشنوم
اِلیا:کل هق موضوع اینکه....من فقط هق میخواستم باهام ازدواج کنی هق! ات نه اون اداها رو تو جنگل دراورد نه بت خیانت کرده، من هق حتی ات هم هق نگرفتم، اینا همش نقشم بود...هق تروخدا بهم هق رحم کن...
کوک ک تازه موضوع رو فهمیده بود پوزخندش رفت...
بلند شد و سمت بادیگارداش رفت و لب زد:
اول باهاش ی شب لذت بخش داشته باشید بعدشم تو بیابون ولش کنید.
با پوزخند ب اِلیا نگاه کرد:
ی شب لذت بهش در انتظارته، قشنگ کارتو خوب انجام بده!
بعدم از اون مکان خارج شد.
کوکویو
فکمیکردم پیش اِلیا ی هر**زه باشه، ولی خب اونجا نبود! داشتم با سرعت ۱۴۵ میرفتم، چون چیزی الان ب جز ات مهم نبود برام، ک ی ماشین با سرعت ۱۵۰ ازم جلو زد، نمیدونم چرا و ب چ دلیل اما منم سرعتو بیشتر کردمو ازش جلو زدم و با ی پوزخند ب راننده نگاه کردم، اخم کردم، اون ک....
.
.
کمنوشتمکشبمبزارم....شرطندارعولیحمایتکمباشعنمیزارم...
.
.
امیدوارمدوستداشتهباشید..>>
کوک پوزخندی زد:کوچولو ی هر**زه!
کوک اِلیا رو ول کرد و اِلیا رو زمین افتاد و سرفه کرد، سریع نفس میکشید....
کوک روی زمین پیشش نشست و و با ی پوزخند رو ب اِلیا کرد
کوک:خب...اونروی من داره میاد! مطمئنی هنوز میخوای مقاومت کنی؟
اِلیا با گریه پاهای جونگکوک رو گرفت.
اِلیا:ب جون ک تو ک برام مهمترینی هق دست من هه هق نیست!
کوک:دست کثیفتو ب من نزن هر**زه!!
کوک پاهاش کشید و کفشش رو محکم روی دستاس اِلیا فشار داد، اِلیا از درد جیغ بلندی زد و بلند گریه کرد.
کوک:اوم، بیشتر گریه کن..(پوزخند)
اِلیا:هق هق باشه هق بهت هق میگم کجاست هق..
کوک پوزخند دیگه زد:افرین دختر خوب، حالا شد
پاهاش رو رو دستش برداشت.
کوک:میشنوم
اِلیا:کل هق موضوع اینکه....من فقط هق میخواستم باهام ازدواج کنی هق! ات نه اون اداها رو تو جنگل دراورد نه بت خیانت کرده، من هق حتی ات هم هق نگرفتم، اینا همش نقشم بود...هق تروخدا بهم هق رحم کن...
کوک ک تازه موضوع رو فهمیده بود پوزخندش رفت...
بلند شد و سمت بادیگارداش رفت و لب زد:
اول باهاش ی شب لذت بخش داشته باشید بعدشم تو بیابون ولش کنید.
با پوزخند ب اِلیا نگاه کرد:
ی شب لذت بهش در انتظارته، قشنگ کارتو خوب انجام بده!
بعدم از اون مکان خارج شد.
کوکویو
فکمیکردم پیش اِلیا ی هر**زه باشه، ولی خب اونجا نبود! داشتم با سرعت ۱۴۵ میرفتم، چون چیزی الان ب جز ات مهم نبود برام، ک ی ماشین با سرعت ۱۵۰ ازم جلو زد، نمیدونم چرا و ب چ دلیل اما منم سرعتو بیشتر کردمو ازش جلو زدم و با ی پوزخند ب راننده نگاه کردم، اخم کردم، اون ک....
.
.
کمنوشتمکشبمبزارم....شرطندارعولیحمایتکمباشعنمیزارم...
.
.
امیدوارمدوستداشتهباشید..>>
۳۹.۳k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.