🍀 🍀 🍀
🍀 🍀 🍀
#حکایت_کوتاه
استاد ادبیات با نگاهی مطمئن به دانشجویانش گفت: عشق چیست؟!
کلاس در همهمه ای فرو رفت.
استاد از آنها خواست نظرات خود را بر روی کاغذ بنویسند و به او تحویل دهند.
دختر جوانی بر روی آخرین صندلی کلاس بی آنکه چیزی بنویسد استاد خود را می نگریست.
استاد پوزخندی زد و با طعنه گفت:
حضور در کلاس برای نمره آوردن در این درس کافی نیست.اگر تنبلی را کنار بگذارید و کمی تلاش کنید مجبورم نمی شوید برای چندمین بار این درس را بردارید!
دانشجویان همه به دختر نگاه کردند و خنده ای کردند.
دختر شرمنده و خجالت زدهنگاهش را از استاد بر گرفت و مشغول نوشتن شدو بعد از مدتی کاغذ را روی میز خود گذاشت و از کلاس خارج شد.
بعد از جمع شدن تمام برگه ها استاد شروع به خواندن آنها با صدای بلند کرد و هر جمله ای که از نظرش جای بحث داشت روی تخته می نوشت.
ناگهان نگاهش بر روی برگه ای ثابت ماند و حالت چهره اش دگرگون شد و کنار تخته رفت و روی تمام جملات خط کشید و نوشت:
''عشق وسیع تر از قضاوت ماست''
و بعد خیره شد به صندلی خالی آخر کلاس.
هیچ کدام از دانشجویان متوجه علت رفتار استاد نشدند.
اما بر روی کاغذی که دست استاد بود چنین نوشته شده بود:
''عشق برگه امتحان سفیدی است که هر ترم خطی از غرور بر رویش کشیدی و نخواندی اش!
عشق امروز روی صندلی آخر کلاس مُرد!
#حکایت_کوتاه
استاد ادبیات با نگاهی مطمئن به دانشجویانش گفت: عشق چیست؟!
کلاس در همهمه ای فرو رفت.
استاد از آنها خواست نظرات خود را بر روی کاغذ بنویسند و به او تحویل دهند.
دختر جوانی بر روی آخرین صندلی کلاس بی آنکه چیزی بنویسد استاد خود را می نگریست.
استاد پوزخندی زد و با طعنه گفت:
حضور در کلاس برای نمره آوردن در این درس کافی نیست.اگر تنبلی را کنار بگذارید و کمی تلاش کنید مجبورم نمی شوید برای چندمین بار این درس را بردارید!
دانشجویان همه به دختر نگاه کردند و خنده ای کردند.
دختر شرمنده و خجالت زدهنگاهش را از استاد بر گرفت و مشغول نوشتن شدو بعد از مدتی کاغذ را روی میز خود گذاشت و از کلاس خارج شد.
بعد از جمع شدن تمام برگه ها استاد شروع به خواندن آنها با صدای بلند کرد و هر جمله ای که از نظرش جای بحث داشت روی تخته می نوشت.
ناگهان نگاهش بر روی برگه ای ثابت ماند و حالت چهره اش دگرگون شد و کنار تخته رفت و روی تمام جملات خط کشید و نوشت:
''عشق وسیع تر از قضاوت ماست''
و بعد خیره شد به صندلی خالی آخر کلاس.
هیچ کدام از دانشجویان متوجه علت رفتار استاد نشدند.
اما بر روی کاغذی که دست استاد بود چنین نوشته شده بود:
''عشق برگه امتحان سفیدی است که هر ترم خطی از غرور بر رویش کشیدی و نخواندی اش!
عشق امروز روی صندلی آخر کلاس مُرد!
۲.۹k
۲۳ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.