فرشته ی نجات پارت ۱۹
فرشته ی نجات پارت ۱۹
_: راست میگم مجبور بودم
+: دروغ میگی(بغض)
_: باور کن خودمم دوست ندارم به اون بگم شوهر ولی خب شد(گلوش و بودسید)
+: یونا منتظرم صدسال هم که بشه منتظرت میمونم اگه دوسش نداری یعنی میشه واسه من باشی(بعض)
_: اوم بیا باهم حلش کنیم
+: باش(بغض)
_: (دوباره گلوش و بوسید)
+: بس کن همینجوری هم بزور جلوی خودم و گرفتم که نبوسمت
_: چرا جلوی خودت و گرفتی؟!
+: چون ۹ سال پیش اجازه ندادی
^: (خودش رفت جلو و بوسیدش)
+: این چی بود؟!
_: ..اممم...
+: ( این رفت جلو گردنش و گرفت و بوسیدش)
_:( لبخند )
منشی: خانم همون مرد همیشگی اومدن
_: بعدا میبینمت
باشه
شوهرش(&): عزیزم من اومد...دستت چیشده ؟!
_: هیچی
&: بهت گفتم که باهام ازدواج کنی که اینجوری باهام حرف بزنی؟!( زد تو گوشش)
_: منم بهت گفتم که ازت خوشم نمیاد
&: به هرحال تو زن منی
_:(به چه مین نگاه میکنه)
&: چیه؟!
_: فقط بس کن مردک بی ریخت می دونی که حق طلاق با منه
&: یادت رفته
_: نه یادم نرفته اما دیگه ازت نمی ترسم نه از تو نه از خانواده اون موقع فقط ۱۹ سالم بود اما الان ۲۵ سالمه با هر کسی که میخوای تهدیدم کن من دیگه نمی ترسم تا کمتر ۲ روز دیگه هم دیگه به عنوان زن تو زندگی نمیکنم هیچوقت هم نمیکردم من به عنوان معشوق آدمی زندگی میکردم
&: ولی تو یادت رفته حامله ای
_: کدوم بچه من اون و سقط کردم هعی آقا وقتی دو هفته خونه نیستی انتظار نداشته باش همه چی مث قبل باشه
_: راست میگم مجبور بودم
+: دروغ میگی(بغض)
_: باور کن خودمم دوست ندارم به اون بگم شوهر ولی خب شد(گلوش و بودسید)
+: یونا منتظرم صدسال هم که بشه منتظرت میمونم اگه دوسش نداری یعنی میشه واسه من باشی(بعض)
_: اوم بیا باهم حلش کنیم
+: باش(بغض)
_: (دوباره گلوش و بوسید)
+: بس کن همینجوری هم بزور جلوی خودم و گرفتم که نبوسمت
_: چرا جلوی خودت و گرفتی؟!
+: چون ۹ سال پیش اجازه ندادی
^: (خودش رفت جلو و بوسیدش)
+: این چی بود؟!
_: ..اممم...
+: ( این رفت جلو گردنش و گرفت و بوسیدش)
_:( لبخند )
منشی: خانم همون مرد همیشگی اومدن
_: بعدا میبینمت
باشه
شوهرش(&): عزیزم من اومد...دستت چیشده ؟!
_: هیچی
&: بهت گفتم که باهام ازدواج کنی که اینجوری باهام حرف بزنی؟!( زد تو گوشش)
_: منم بهت گفتم که ازت خوشم نمیاد
&: به هرحال تو زن منی
_:(به چه مین نگاه میکنه)
&: چیه؟!
_: فقط بس کن مردک بی ریخت می دونی که حق طلاق با منه
&: یادت رفته
_: نه یادم نرفته اما دیگه ازت نمی ترسم نه از تو نه از خانواده اون موقع فقط ۱۹ سالم بود اما الان ۲۵ سالمه با هر کسی که میخوای تهدیدم کن من دیگه نمی ترسم تا کمتر ۲ روز دیگه هم دیگه به عنوان زن تو زندگی نمیکنم هیچوقت هم نمیکردم من به عنوان معشوق آدمی زندگی میکردم
&: ولی تو یادت رفته حامله ای
_: کدوم بچه من اون و سقط کردم هعی آقا وقتی دو هفته خونه نیستی انتظار نداشته باش همه چی مث قبل باشه
۲.۹k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.