part 2

از زبون خودم
حوصلم سر رفته بود رفتم بیرون یه هودیه مشکی پوشیده بودم تا رون پام با یه شلوارک تا رون پام که مشکی بود با یه پوتین ساق کوتاه تا موچ پام پوشیدم و رفتم بیرون هندزفیریمو تو گوشم گذاشتم و آهنگ گوش دادم هم خیلی شلوغ بود هم خلوت حس میکردم یکی دنبالمه سرعتمو زیاد کردم اونم باهام میومد دوییدم اونم دویید یهو خورد به دو تا مرد هیکلی اون یکیم از اونور یهو یه چیزی تو سرم فرود اومد و بیهوش شدم چشمامو باز کردم تو یه انبار بودم و با شدت آب یخ چشمامو باز کردم مرده:بلند شو چشمامو با نفس نفس زنان باز کردم و به دورم نگاه کردم یه پسره از در اومد تو ماسک رو صورتش بود دست کشایه مشکیشو در آورد صندلیو برداشت اومد جلوم نشست ماسکشو در آورد خیلی جذاب بود پسره:انقدر جذابم که داری نگام میکنی من:چی پسر:معلوم شد کری من:توهم خیلی اعتماد به نفس داری چون نگاه میکنم دلیل نمیشه که خوشم اومده ازت پسره:خیلی زبون داریا گربه چموش مواظب باش زبونتو نبرم بدم ازش سوپ درست کنن من:تو کی هستی چرا منو آوردی اینجا پسره:اسم من جئون جونگ کوکه رئیس باند مافیا و دارک وبببب همونجور که دستشو رو هوا تکون میداد و وایساد(دیدید که بعضیا از خودشون اینجوری تعریف میکنن به شکل خفن😂) گفتم من:جون مننننن به خودش اومد کوک:مگه من با تو شوخی دارم من:مگه من گفتم شوخی کردی کوک:خوب زر زیادی نزن ببین من تو رو آوردم اینجا واسه هکر تو اسمت ماریاست ۲۲ سالته و بخاطر هکر بودنت معروفی باید بهم کمک کنی به مدت یک ماه یا دوماه من:عاشق دردسرم کوک:عاشق منم میشی😊(پدرسگگگ😂)