( ادامه پارت 19)
( ادامه پارت 19)
بومگیو: کای! بیا اینو بخور! کای: میسی. جونگوون: چه رابطه خوبی دارین!
کای: ممنون! جونگوون رفت تا از بوفه یه چیزی بخره...
کای: بومگیو! نمیدونم چرا ولی وقتی جونگوون رو دیدم یه کوچولو بهش احساس بدی داشتم! بومگیو: منم اولین روز اینجور حسی بهم دست داد، ولی کم کم که باهاش اشنا بشی میفهمی احساساتت غلط بوده! 🤌 کای: باشه!
( فردای ان روز) کای : بومگیو منو نیکی دیگه باید بریم! ببخشید این چند هفته رو مزاحمت بودیم! بومگیو: مگه نگفتم مزاحم نیستین! یکیم کجا میرین!؟ کای: یکی از فامیلامون معماره، بعد ما قراره بریم تو خونه ای که اون ساخته! بازم بابت این چند هفته ازت ممنونم! بومگیو: باشه هرجور راحتی!
( چند روز بعد) بومگیو: الو کای؟! رفتین خونه تون؟
کای: اره! اومدیم! بومگیو: لازم نیست که بیام کمک؟! کای : نه بابا! نیکی هست!
بومگیو: باشه، پس خدافظ! ( چند ساعت بعد)
بومگیو: حال تهیون چطوره؟ تهیون : ممنون، خوبم!
ناپدریه تهیون: الو! تهیون دیگه ...
بومگیو: کای! بیا اینو بخور! کای: میسی. جونگوون: چه رابطه خوبی دارین!
کای: ممنون! جونگوون رفت تا از بوفه یه چیزی بخره...
کای: بومگیو! نمیدونم چرا ولی وقتی جونگوون رو دیدم یه کوچولو بهش احساس بدی داشتم! بومگیو: منم اولین روز اینجور حسی بهم دست داد، ولی کم کم که باهاش اشنا بشی میفهمی احساساتت غلط بوده! 🤌 کای: باشه!
( فردای ان روز) کای : بومگیو منو نیکی دیگه باید بریم! ببخشید این چند هفته رو مزاحمت بودیم! بومگیو: مگه نگفتم مزاحم نیستین! یکیم کجا میرین!؟ کای: یکی از فامیلامون معماره، بعد ما قراره بریم تو خونه ای که اون ساخته! بازم بابت این چند هفته ازت ممنونم! بومگیو: باشه هرجور راحتی!
( چند روز بعد) بومگیو: الو کای؟! رفتین خونه تون؟
کای: اره! اومدیم! بومگیو: لازم نیست که بیام کمک؟! کای : نه بابا! نیکی هست!
بومگیو: باشه، پس خدافظ! ( چند ساعت بعد)
بومگیو: حال تهیون چطوره؟ تهیون : ممنون، خوبم!
ناپدریه تهیون: الو! تهیون دیگه ...
۲.۱k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.