بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
پاسخ قسمت اول :
از اولین دروس تحصیلی که کلاسهای ابتدایی آموزش میدهند این است که دو همگون و هم سنخ را با هم می سنجند. یعنی نمیتوان گفت یا پرسید که آیا دو متر بیشتر و بهتر است یا دو کیلو؟ لذا حتی اگر دو نا همگون و هم سنخ مانند علم یا ثروت نیز با یک دیگر سنجیده شوند، به خاطر وجه مشترک آنها در مال و دارایی انسان است. هم علم دارایی است و هم ثروت، لذا سنجیده میشوند که کدام بهتر است. اما دین و وطن سنخیتی ندارند. این مثال مطروحه در سؤال نیز غلط است، مثل این است که بگویند: در خانه می شود آب نوشید، اما در آب نمیشود خانه ساخت، حال ارزش کدام بیشتر است؟
الف) - دینداری یعنی شناخت و پرستش خدایی که خالق آسمانها و زمین است. وطن، نه خالق است، نه مالک است، نه رازق است و نه ربّ.
ب) - دینداری یعنی شناخت، باور و اعتقاد به آخرت و معاد. بدیهی است که پس از مرگ، دیگر وطنی وجود ندارد و بازگشت ما به سوی خداست و نه به سوی وطن.
ج) - دینداری یعنی راهشناسی و صراط شناسی که در نبوت و کتاب و ولایت تبلور و تجلی یافته است. یعنی در هر سرزمینی که بودی، بدانی که چگونه باید زندگی کنی تا سالم و موفق به و رشد یافته سفر را به پایان برسانی. دینداری یعنی بلد بودن طریق سفر.
د) - دینداری تبلور عقل است. تجلی فطرت است. آیینه شعور و منطق است. دین را انسان انتخاب میکند، اما وطن را کسی انتخاب نمیکند که این انتخاب برای او دارای ارزش باشد.
ﻫ)- حدود و ثغور دین معلوم است. اول و آخرش مشخص است. مبدأش الله جلّ جلاله و هدفش نیزهمان است انّا لله و انّا الیه راجعون، اما حدود و ثغور وطن مشخص نیست. کجا وطن من است؟ ایران؟ کدام ایران؟ ایرانی که تا 54 سال پیش بحرین یکی از استانهایش بود و حالا نیست و اگر به گذشته برگردم، آذربایجان، تاجیکستان و ترکمنستان و نیز وطن من است و اگر به تاریخ این کشور برگردم گستردگی وطنم به اندازه یک قاره بود. حال وطنم کجاست؟ گستردگی شعاع حبّ الوطن من چقدر باید باشد؟
و) - نه خداوند واحِد و اَحد تجزیه پذیر است و نه دینش.اما وطن چه در قالب فیزیکی و چه اعتباری تجزیهپذیر است. روزگاری بزرگتر و روزگاری کوچکتر میشود. مضافاً بر این که به لحاظ اعتبار نیز تجزیه میشود. آیا این نیمکره وطن من است؟ یا این قاره؟ یا این کشور؟ یا این شهر؟ یا این محله؟
ز) - و در نهایت آن که وقتی همه میآیند و میروند و مرگ حتمی است و از سرای دیگری آمده و به سرای دیگری میروند، معلوم می شود که همگان در عالم، در کشور یا هر شهری که باشند، مسافر هستند.(ادامه دارد...)
پاسخ قسمت اول :
از اولین دروس تحصیلی که کلاسهای ابتدایی آموزش میدهند این است که دو همگون و هم سنخ را با هم می سنجند. یعنی نمیتوان گفت یا پرسید که آیا دو متر بیشتر و بهتر است یا دو کیلو؟ لذا حتی اگر دو نا همگون و هم سنخ مانند علم یا ثروت نیز با یک دیگر سنجیده شوند، به خاطر وجه مشترک آنها در مال و دارایی انسان است. هم علم دارایی است و هم ثروت، لذا سنجیده میشوند که کدام بهتر است. اما دین و وطن سنخیتی ندارند. این مثال مطروحه در سؤال نیز غلط است، مثل این است که بگویند: در خانه می شود آب نوشید، اما در آب نمیشود خانه ساخت، حال ارزش کدام بیشتر است؟
الف) - دینداری یعنی شناخت و پرستش خدایی که خالق آسمانها و زمین است. وطن، نه خالق است، نه مالک است، نه رازق است و نه ربّ.
ب) - دینداری یعنی شناخت، باور و اعتقاد به آخرت و معاد. بدیهی است که پس از مرگ، دیگر وطنی وجود ندارد و بازگشت ما به سوی خداست و نه به سوی وطن.
ج) - دینداری یعنی راهشناسی و صراط شناسی که در نبوت و کتاب و ولایت تبلور و تجلی یافته است. یعنی در هر سرزمینی که بودی، بدانی که چگونه باید زندگی کنی تا سالم و موفق به و رشد یافته سفر را به پایان برسانی. دینداری یعنی بلد بودن طریق سفر.
د) - دینداری تبلور عقل است. تجلی فطرت است. آیینه شعور و منطق است. دین را انسان انتخاب میکند، اما وطن را کسی انتخاب نمیکند که این انتخاب برای او دارای ارزش باشد.
ﻫ)- حدود و ثغور دین معلوم است. اول و آخرش مشخص است. مبدأش الله جلّ جلاله و هدفش نیزهمان است انّا لله و انّا الیه راجعون، اما حدود و ثغور وطن مشخص نیست. کجا وطن من است؟ ایران؟ کدام ایران؟ ایرانی که تا 54 سال پیش بحرین یکی از استانهایش بود و حالا نیست و اگر به گذشته برگردم، آذربایجان، تاجیکستان و ترکمنستان و نیز وطن من است و اگر به تاریخ این کشور برگردم گستردگی وطنم به اندازه یک قاره بود. حال وطنم کجاست؟ گستردگی شعاع حبّ الوطن من چقدر باید باشد؟
و) - نه خداوند واحِد و اَحد تجزیه پذیر است و نه دینش.اما وطن چه در قالب فیزیکی و چه اعتباری تجزیهپذیر است. روزگاری بزرگتر و روزگاری کوچکتر میشود. مضافاً بر این که به لحاظ اعتبار نیز تجزیه میشود. آیا این نیمکره وطن من است؟ یا این قاره؟ یا این کشور؟ یا این شهر؟ یا این محله؟
ز) - و در نهایت آن که وقتی همه میآیند و میروند و مرگ حتمی است و از سرای دیگری آمده و به سرای دیگری میروند، معلوم می شود که همگان در عالم، در کشور یا هر شهری که باشند، مسافر هستند.(ادامه دارد...)
۱.۰k
۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.