پارت ده
نیکو و سامان هم اومدن ..سامان هم با پدر زنش آشنا شد و نیکو از بغل باباش در نمیومد این وسط جاي نیکی
خیلی خالی بود،اون بود که دلش براي باباش تنگ شده بود،اون بود که میخواست باباشو براي تولدش دعوت
کنه،اون بود که..
نیکو:مامان داري گریه میکنی؟
دستی به صورتم کشیدم اصلا حس نکردم که اشکام رو صورتمه..سریع اشکامو پاك کردم و چیزي نگفتم دیگه
صدا از کسی بلند نشد که مهدي رو به من گفت:سر چی بحثتون شد؟
_همش تقصیر تو بود دیگه..ما سر تو دعوا کردیم اون گفت میخواد واسه تولدش دعوتت کنه ولی...
مهدي:ولی تو نزاشتی و گفتی پدرت یه دروغگوئه یه آدم سنگدله نه؟
تا خواستم حرف بزنم تلفن خونه زنگ خورد سریع تلفنو تو دستم گرفتم و دکمه ي اتصالشو زدم..
_الو؟
خودش بود همون آدم ربا بود که گفت:اوه اوه میبینم خانوم دکتر!
_مهدي اینجاست بیا باهاش حرف بزن
گوشیو دادم به مهدي که گفت:مهدي محمدي
بهش اشاره کردم که گوشیو بزنه رو بلندگو،اونم همین کارو کرد و ما همه صداي اون مرد رو شنیدیم..
+به به آقاي محمدي میبینم که براي دخترت از آمریکا به فرانسه اومدي اوه نه نه شاید بخاطر اون 3000 دلار
دزدیده شده اومدي کسی چه میدونه
مهدي:تو کی هستی؟از کجا میدونی 3000 دلار از شرکت من دزدي شده مگه اینکه تو..
+گناهکار جناب قاضی..من گناهکارم
مهدي:لعنتی
+چرا لعنتی قربان پشت کامپیوتر شخصیم دوتا دکمه اینور دوتا دکمه اونور و بومم 3000 دلار از حساب آقاي
محمدي کم شد
_میخوام با دخترم حرف بزنم
به دقیقه نکشید که صداي نیکی تو فضاي خونه طنین انداز شد:الو؟بابا؟
مهدي:نیکی دخترم
نیکی:بابا؟بابا تو اینجایی؟اومدي اینجا؟
مهدي:آره دخترم اینجام،تو خوبی نیکی؟اون مرد که اذیتت نمیکنه؟
خیلی خالی بود،اون بود که دلش براي باباش تنگ شده بود،اون بود که میخواست باباشو براي تولدش دعوت
کنه،اون بود که..
نیکو:مامان داري گریه میکنی؟
دستی به صورتم کشیدم اصلا حس نکردم که اشکام رو صورتمه..سریع اشکامو پاك کردم و چیزي نگفتم دیگه
صدا از کسی بلند نشد که مهدي رو به من گفت:سر چی بحثتون شد؟
_همش تقصیر تو بود دیگه..ما سر تو دعوا کردیم اون گفت میخواد واسه تولدش دعوتت کنه ولی...
مهدي:ولی تو نزاشتی و گفتی پدرت یه دروغگوئه یه آدم سنگدله نه؟
تا خواستم حرف بزنم تلفن خونه زنگ خورد سریع تلفنو تو دستم گرفتم و دکمه ي اتصالشو زدم..
_الو؟
خودش بود همون آدم ربا بود که گفت:اوه اوه میبینم خانوم دکتر!
_مهدي اینجاست بیا باهاش حرف بزن
گوشیو دادم به مهدي که گفت:مهدي محمدي
بهش اشاره کردم که گوشیو بزنه رو بلندگو،اونم همین کارو کرد و ما همه صداي اون مرد رو شنیدیم..
+به به آقاي محمدي میبینم که براي دخترت از آمریکا به فرانسه اومدي اوه نه نه شاید بخاطر اون 3000 دلار
دزدیده شده اومدي کسی چه میدونه
مهدي:تو کی هستی؟از کجا میدونی 3000 دلار از شرکت من دزدي شده مگه اینکه تو..
+گناهکار جناب قاضی..من گناهکارم
مهدي:لعنتی
+چرا لعنتی قربان پشت کامپیوتر شخصیم دوتا دکمه اینور دوتا دکمه اونور و بومم 3000 دلار از حساب آقاي
محمدي کم شد
_میخوام با دخترم حرف بزنم
به دقیقه نکشید که صداي نیکی تو فضاي خونه طنین انداز شد:الو؟بابا؟
مهدي:نیکی دخترم
نیکی:بابا؟بابا تو اینجایی؟اومدي اینجا؟
مهدي:آره دخترم اینجام،تو خوبی نیکی؟اون مرد که اذیتت نمیکنه؟
۵.۱k
۱۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.