Funny & fierce 8
Funny & fierce
Part8
(پرش زمانی فردا صبح)
از تختم بیرون اومدم و با قیافه ای پوکر رفتم که لباسام رو جمع کنم و ساکمو ببندم
بعد از 5 مین رفتم یه دوش گرفتم و لباسم رو پوشیدم (عکسش رو میزارم)
رفتم صبحونه خوردم که صدای زنگ خونمون اومد در رو باز کردم دیدم جیمینه
بدون هیچ حرفی صورتمو برگردوندم و داشتم میرفتم سمت اتاقم
که دستمو گرفت و کشید سمت خودش و افتادم توی بغلش
_بدون سلام کردن میخوای بری
+ولم کن میخوام برم صبحونه بخورم
_چه لباس قشنگی
+بحثو عوض نکن ولم کن
و بعد یهو ولم کرد
_سریع اماده شو باید بریم
+کج...
_اماده شو
بعد رفت
+وایییییییییی میخوام سرمو بزنم به دیوار از دستش دیوونه شدم
رفتم و لباسمو عوض کردم (عکسشو میزارم) و رفتم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
_وایییییییییی میخوام شرمو بزنم به دیوال از دستش دیفونه شدم (با لحن مسخره ای)
+اهای صدامو شنیدی
_میخوام سرمو بزنم به....
+بس کننننن
_از دستش دیوونه ش...
+گفتم بس کننن
جیمین همینجوری مسخره بازی در میاورد و حواسش به رانندگی نبود یهو پا گذاشت رو ترمز نزدیک بود سرم بخوره توی شیشه که کمربند نجاتم داد
+حواست کجاست اگه یه مو از سرم کم می....
_حالت خوبه؟ (با لحنی که انگار ترسیده)
+اره ولی باید...
_پیاده شو رسیدیم
دوتامون پیاده شدیم یه پاساژ بود دستمو گرفت و کشید
رفیتم داخل پاساژ که دیدم همه جا پر از لباس عروس و داماده
_سریع یکی انتخاب کن که بریم
+اوک
تصمیم گرفتم گرون ترین لباس اونجارو بردارم که تلافی کنم
یه لباس خیلی خوشگل پیدا کردم که گرون ترین لباس بود (عکسشو میزارم)
+جیمینااااااا(با داد)
_چیه؟ ابرو برام نزاشتی
+من اینو میخوام
_خوبه همینو بر میداریم
بدون نگاه کردن به قیمتش خرید ماتم برد یعنی اینقدر پول داره
_خب بریم
جیمینم یه لباس انتخاب کرد(عکسشو میزارم) و رفیتم سمت خونه و.....
#فیک #جیمین #bts
Part8
(پرش زمانی فردا صبح)
از تختم بیرون اومدم و با قیافه ای پوکر رفتم که لباسام رو جمع کنم و ساکمو ببندم
بعد از 5 مین رفتم یه دوش گرفتم و لباسم رو پوشیدم (عکسش رو میزارم)
رفتم صبحونه خوردم که صدای زنگ خونمون اومد در رو باز کردم دیدم جیمینه
بدون هیچ حرفی صورتمو برگردوندم و داشتم میرفتم سمت اتاقم
که دستمو گرفت و کشید سمت خودش و افتادم توی بغلش
_بدون سلام کردن میخوای بری
+ولم کن میخوام برم صبحونه بخورم
_چه لباس قشنگی
+بحثو عوض نکن ولم کن
و بعد یهو ولم کرد
_سریع اماده شو باید بریم
+کج...
_اماده شو
بعد رفت
+وایییییییییی میخوام سرمو بزنم به دیوار از دستش دیوونه شدم
رفتم و لباسمو عوض کردم (عکسشو میزارم) و رفتم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
_وایییییییییی میخوام شرمو بزنم به دیوال از دستش دیفونه شدم (با لحن مسخره ای)
+اهای صدامو شنیدی
_میخوام سرمو بزنم به....
+بس کننننن
_از دستش دیوونه ش...
+گفتم بس کننن
جیمین همینجوری مسخره بازی در میاورد و حواسش به رانندگی نبود یهو پا گذاشت رو ترمز نزدیک بود سرم بخوره توی شیشه که کمربند نجاتم داد
+حواست کجاست اگه یه مو از سرم کم می....
_حالت خوبه؟ (با لحنی که انگار ترسیده)
+اره ولی باید...
_پیاده شو رسیدیم
دوتامون پیاده شدیم یه پاساژ بود دستمو گرفت و کشید
رفیتم داخل پاساژ که دیدم همه جا پر از لباس عروس و داماده
_سریع یکی انتخاب کن که بریم
+اوک
تصمیم گرفتم گرون ترین لباس اونجارو بردارم که تلافی کنم
یه لباس خیلی خوشگل پیدا کردم که گرون ترین لباس بود (عکسشو میزارم)
+جیمینااااااا(با داد)
_چیه؟ ابرو برام نزاشتی
+من اینو میخوام
_خوبه همینو بر میداریم
بدون نگاه کردن به قیمتش خرید ماتم برد یعنی اینقدر پول داره
_خب بریم
جیمینم یه لباس انتخاب کرد(عکسشو میزارم) و رفیتم سمت خونه و.....
#فیک #جیمین #bts
۱۸.۶k
۰۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.