پدر یعنی: اونی که وقتی پشت سرش از پله ها میای پایین و میب
پدر یعنی: اونی که وقتی پشت سرش از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره، میفهمی پیر شده !
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده!
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، می فهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه…
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری.
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد.
به سلامتی تمام پدرها!
پ.ن:حرف « پـِ » در « پدر » از پاییدن است . پدر یعنی پاینده کسی که می پاید . کسی که مراقب خانواده اش است و آنان را می پاید
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده!
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، می فهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه…
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری.
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد.
به سلامتی تمام پدرها!
پ.ن:حرف « پـِ » در « پدر » از پاییدن است . پدر یعنی پاینده کسی که می پاید . کسی که مراقب خانواده اش است و آنان را می پاید
۲.۲k
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.