ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
𝑝𝑎𝑟𝑡 25
ویو ات
رسیدم دانشگاه ماشین رو پارک کردم و بعد رفتم داخل که با کسایی که دیدم خشکم زد اونا کوک ته ته بودند رفتم گفت
- هی شما ها اینجا چیکار میکنید؟؟
-کوک اومدیم درس بخونیم 0
ته اره
شما ها اونم درس امکان نداره زود بگید برای چی اینجایید
ته خوب برو از شوهر یکی یدونه به پرس
- خوب حالا بیاین بریم
ساعت 5 عصر
ساعت نگاهدکردم و به سمت خونه رفتم امروز قرار بود که بریم خونه ی ما پس اول یک حموم درست حسابی رفتم که بعد از 1 ساعت ونیم اومدم بیرون رفتم پایین یک آب پرتقال خوردم با یک کیک و بعد از خوردن به سمت اتاق رفتم موهامو خشک کردم و رفتم و صاف کردم و رفتم سراغ لباسم یک لباس باز پوشیدم که وسایل ست داشت اول آرایش لایت و گوشواره و گردنبند ست رو پوشیدم کفشم رو هم پوشیدم که و کیفم رو برداشتم و رفتم پایین حدودا بعد از 1 ساعت...
ویو نامجون
رفتم شرکت دوباره منشی کسل کنندم اومد
^ او آقای امروز کار خاصی ندارید (ناز و عشوه )
+ میتونی بری (سرد)
^ حتما (ناز و عشوه )
رفتم دفتر تا ساعت هشت فقط پرونده امضا کردم بعد رفتم خونه وقتی وارد شدم در رو باز مردم و رفتم داخل که ات با دیدن من سریع بلند شد و
- بریم (لبخند)
لباسش باز بود میترسیدم که مردای هیز اونجا با چشمام قورتش بدن کت چرم دامن کوتاه کیف سیاه و کفش بلندش موهای لختش صورت روی فرم اندام زیبا همه ی اینا باعث میشد که هروز با دیدنش عاشقش بشم
+ یک دقیقه وایسا نه یه لحظه بیا
- باشه
رفتم بالا سمت اتاقم وارد شدیم و به سمت کمد کراوات ها رفتیم
+ میخوام عوض کنم میشه تو انتخاب کنی
- هوم شروع کرد یکی یکی کشو هارو باز کردن که یکی مو در توحش قرار گرفت
- این
+ اهوم
کنم رو در آوردم و جلیقه ام رو در آوردم و کراوات رو روی جاش گزاشتم که ا.ت قدش نمیرسید دستش رو گرفتم و روی صندلی نشستم که ات بهتر بود بعد بلند شدم و کنم رو پوشیدم و میخواستم برم که....
𝑝𝑎𝑟𝑡 25
ویو ات
رسیدم دانشگاه ماشین رو پارک کردم و بعد رفتم داخل که با کسایی که دیدم خشکم زد اونا کوک ته ته بودند رفتم گفت
- هی شما ها اینجا چیکار میکنید؟؟
-کوک اومدیم درس بخونیم 0
ته اره
شما ها اونم درس امکان نداره زود بگید برای چی اینجایید
ته خوب برو از شوهر یکی یدونه به پرس
- خوب حالا بیاین بریم
ساعت 5 عصر
ساعت نگاهدکردم و به سمت خونه رفتم امروز قرار بود که بریم خونه ی ما پس اول یک حموم درست حسابی رفتم که بعد از 1 ساعت ونیم اومدم بیرون رفتم پایین یک آب پرتقال خوردم با یک کیک و بعد از خوردن به سمت اتاق رفتم موهامو خشک کردم و رفتم و صاف کردم و رفتم سراغ لباسم یک لباس باز پوشیدم که وسایل ست داشت اول آرایش لایت و گوشواره و گردنبند ست رو پوشیدم کفشم رو هم پوشیدم که و کیفم رو برداشتم و رفتم پایین حدودا بعد از 1 ساعت...
ویو نامجون
رفتم شرکت دوباره منشی کسل کنندم اومد
^ او آقای امروز کار خاصی ندارید (ناز و عشوه )
+ میتونی بری (سرد)
^ حتما (ناز و عشوه )
رفتم دفتر تا ساعت هشت فقط پرونده امضا کردم بعد رفتم خونه وقتی وارد شدم در رو باز مردم و رفتم داخل که ات با دیدن من سریع بلند شد و
- بریم (لبخند)
لباسش باز بود میترسیدم که مردای هیز اونجا با چشمام قورتش بدن کت چرم دامن کوتاه کیف سیاه و کفش بلندش موهای لختش صورت روی فرم اندام زیبا همه ی اینا باعث میشد که هروز با دیدنش عاشقش بشم
+ یک دقیقه وایسا نه یه لحظه بیا
- باشه
رفتم بالا سمت اتاقم وارد شدیم و به سمت کمد کراوات ها رفتیم
+ میخوام عوض کنم میشه تو انتخاب کنی
- هوم شروع کرد یکی یکی کشو هارو باز کردن که یکی مو در توحش قرار گرفت
- این
+ اهوم
کنم رو در آوردم و جلیقه ام رو در آوردم و کراوات رو روی جاش گزاشتم که ا.ت قدش نمیرسید دستش رو گرفتم و روی صندلی نشستم که ات بهتر بود بعد بلند شدم و کنم رو پوشیدم و میخواستم برم که....
۴.۴k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.