عشق در مدرسه
عشق در مدرسه
( پارت ۸ )
پسرهی خنگ دو ساعت بود منو سرو کار
گذاشته بود کوک میادو بهم میگه......
کوک: الان دو تا خدمت کار میان و آمادت میکنن منم میرم آماده شم
ا.ت : باشه ولی این لباس که خوبه
کوک: نا باید یه لباس مخصوص بپوشیباشه؟
ا.ت : هیییییی باشه برو بیرون منم حاضر شم بیام
کوک: باشه پایین منتظرتم
کوک میره بیرون منم منتظر خدمت کارا میمونم بعد ۲ دیقه ۲ تا خدمت کار میان تو و یه لباس خیلی خوشگل صورتی رنگ شبیه گل
نیلوفر بهم میدن لباس رو میپوشم خدمت کارها مو هام رو درست میکنن و یه آرایش ملایم رو صورتم میزنن کوک پایین منتظرم بود وقتی از راه پله ها میام پایین کوک رو
میبینم واقعا جذاب شده بود
از زبان کوک: پایین منتظر ا.ت بودم از پله ها میاد پایین وقتی چشم بهش افتاد دیگه نتونستم چشمام رو ازش بردارم واقعا خوشگل
شده بود داشتم دیونش میشدم
ا.ت : خوب چطور شدم ؟
کوک : وایییییی بیش از اندازه خوشگلشدی
دختره جذاب
از زبان ا.ت : لوپام سرخ میشن به خودم میام و با کوک میریم سمت سالن غذا خوری با مامان کوک آشنا میشم
مامان کوک : سلام دخترم ،کوک واقعا دوستت دختر خوشگلی هستش
کوک: ممنون
مامان کوک: خوب اسمت چی یه دخترم؟
ا.ت : ا.ت هستم کیم ا.ت
مامان کوک: خوب دخترم بیا بشین
کوک : ا.ت بیا بشین پیشم
ا.ت : باشه
میرم میشینم پیش کوک خدمت کارا یه جورایی ازم بدشون میومد یکی از خدمت کار ها دلنسی خیلی بهم حسودیش میشد از
بگیهی خدمت کارا شنیدبودم که همش به کوک میچسبه دلنسی از داخل غذام سم ریخته بود داشت پوسخند میزد که کوک میبینه و به دلنسی میگه
کوک: دلنسی بیا یه قاشق از غدا ها بخور
ببینم
دلنسی : من؟
کوک: بله تو از غذای ا.ت شروع کن
از زبان ا.ت : رنگ دلنسی میپره با استرس میاد جلو و یه قاشق از غذای من رو برمیداره و میخوره که یک دفعه خون بالا میاره
کوک: بله نتیجهی خیانت به من این میشه
ا.ت: کوک موضوع چیه
کوک: این خدمت کار زیادی به من میچسبه و به تو حودیش شده و میخواست بکشتت یه
سمی به نام دی سی تی هست ( الکی بابا از
خودم نوشتم ) که باعث مرگ میشه با شکه میگم .....
( پایان پارت ۸ )
( پارت ۸ )
پسرهی خنگ دو ساعت بود منو سرو کار
گذاشته بود کوک میادو بهم میگه......
کوک: الان دو تا خدمت کار میان و آمادت میکنن منم میرم آماده شم
ا.ت : باشه ولی این لباس که خوبه
کوک: نا باید یه لباس مخصوص بپوشیباشه؟
ا.ت : هیییییی باشه برو بیرون منم حاضر شم بیام
کوک: باشه پایین منتظرتم
کوک میره بیرون منم منتظر خدمت کارا میمونم بعد ۲ دیقه ۲ تا خدمت کار میان تو و یه لباس خیلی خوشگل صورتی رنگ شبیه گل
نیلوفر بهم میدن لباس رو میپوشم خدمت کارها مو هام رو درست میکنن و یه آرایش ملایم رو صورتم میزنن کوک پایین منتظرم بود وقتی از راه پله ها میام پایین کوک رو
میبینم واقعا جذاب شده بود
از زبان کوک: پایین منتظر ا.ت بودم از پله ها میاد پایین وقتی چشم بهش افتاد دیگه نتونستم چشمام رو ازش بردارم واقعا خوشگل
شده بود داشتم دیونش میشدم
ا.ت : خوب چطور شدم ؟
کوک : وایییییی بیش از اندازه خوشگلشدی
دختره جذاب
از زبان ا.ت : لوپام سرخ میشن به خودم میام و با کوک میریم سمت سالن غذا خوری با مامان کوک آشنا میشم
مامان کوک : سلام دخترم ،کوک واقعا دوستت دختر خوشگلی هستش
کوک: ممنون
مامان کوک: خوب اسمت چی یه دخترم؟
ا.ت : ا.ت هستم کیم ا.ت
مامان کوک: خوب دخترم بیا بشین
کوک : ا.ت بیا بشین پیشم
ا.ت : باشه
میرم میشینم پیش کوک خدمت کارا یه جورایی ازم بدشون میومد یکی از خدمت کار ها دلنسی خیلی بهم حسودیش میشد از
بگیهی خدمت کارا شنیدبودم که همش به کوک میچسبه دلنسی از داخل غذام سم ریخته بود داشت پوسخند میزد که کوک میبینه و به دلنسی میگه
کوک: دلنسی بیا یه قاشق از غدا ها بخور
ببینم
دلنسی : من؟
کوک: بله تو از غذای ا.ت شروع کن
از زبان ا.ت : رنگ دلنسی میپره با استرس میاد جلو و یه قاشق از غذای من رو برمیداره و میخوره که یک دفعه خون بالا میاره
کوک: بله نتیجهی خیانت به من این میشه
ا.ت: کوک موضوع چیه
کوک: این خدمت کار زیادی به من میچسبه و به تو حودیش شده و میخواست بکشتت یه
سمی به نام دی سی تی هست ( الکی بابا از
خودم نوشتم ) که باعث مرگ میشه با شکه میگم .....
( پایان پارت ۸ )
۶.۱k
۱۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.