فیک ته
فیک ته
پارت۴
ات و چان رفتن خونه بعد چند ساعت هوا تاریک شد و ات حاضر شد و رفت توی راه بود که ته زنگ زد
ته:سلام ات
ات:سلام آقا
ته:آقا نع ته حالا بگذریم ببین زود بیا دیگه
ات:چشم و سریع خودم رو میرسونم
ته:خوبه
پایان تماس
ویو ات
رسیدیم خونه ته خونه نیست که قصره پیاده شدم کوک دم دره خونه بود
کوک:سلام ات خوبه
ات:سلام آقای جانگ
کوک:اهههه ات بهم بگو کوک
ات:چشم
کوک:بریم داخل
ویو کوک
رفتیم داخل و ته از پله ها داشت میومد پایین ات خیلی خوشگل بود هم خودش هم لباساش ات دهنش باز مونده بود مطمئنم ات هم ته رو دوس داره
ته:سلام.......ات
ات:سلام آقای تهیونگ
ته:ات فقط بگو ته....اوکی
ات:بله چشم
ته:کوک میشه تنهامون بزاری
کوک:باشه
ویو ته
واییییییییییی چه خوشگل شده هر لحظه بیشتر عاشقش میشم رفتیم اتاق
ته:از این به بعد اینجا میمونی پیشه خودم من دوس ندارم عشقم دور از من زندگی کنه و من مافیام
ات:چرا و چی مافیا (تعجب)
ته:آره
ته:من میرم بیرون تو هم حاضر شو بیا برای شام
ات:ولی آقای ته من داداش دارم اونو چیکار کنم
ته:اون با من و بهم بگو ته
ات: باشه ته
ته زنگ زد به چان
ته:سلام چان چطوری رفیق قدیمی
چان:سلام مرسی خوبم
ته:میگم من ات رو آوردم چند روز پیشه خودم
چان:باشع تا هر وقت که لازم باشه نگهش دار
ته:خودت میدونی دیگه من عاشقش شدم و واقعا میخوامش
چان:من مشکلی ندارم اگه ات هم راضی باشه دیگه هیچ
ته:فدات داداش خدافظ
چان:خدافظ
پایان تماس
ات رفت پایین ته و کوک سره میز نشسته بودن
ات رفت نشست سره میز
ته:ات من موضوع رو حل کرده و تا وقتی من بخوام تو اینجا میمونی
ات:ولی داداشم چی
ته:من با چان حرف زدم و بهش گفتم که عاشقتم و اونم گفت اگه ات راضی باشه حله
کوک:حالا نظره خودت چیه دوسش داری
ات:ته من راستش از وقتی دیدمت دوست داشتم
ته:واقعا(شک)
ات:اوهوم
ته:پس میشه دوس دخترم شی
ات:آره دوس دارم
ته از خوشحالی غش کرد
که یهو در زده شد
پارت۴
ات و چان رفتن خونه بعد چند ساعت هوا تاریک شد و ات حاضر شد و رفت توی راه بود که ته زنگ زد
ته:سلام ات
ات:سلام آقا
ته:آقا نع ته حالا بگذریم ببین زود بیا دیگه
ات:چشم و سریع خودم رو میرسونم
ته:خوبه
پایان تماس
ویو ات
رسیدیم خونه ته خونه نیست که قصره پیاده شدم کوک دم دره خونه بود
کوک:سلام ات خوبه
ات:سلام آقای جانگ
کوک:اهههه ات بهم بگو کوک
ات:چشم
کوک:بریم داخل
ویو کوک
رفتیم داخل و ته از پله ها داشت میومد پایین ات خیلی خوشگل بود هم خودش هم لباساش ات دهنش باز مونده بود مطمئنم ات هم ته رو دوس داره
ته:سلام.......ات
ات:سلام آقای تهیونگ
ته:ات فقط بگو ته....اوکی
ات:بله چشم
ته:کوک میشه تنهامون بزاری
کوک:باشه
ویو ته
واییییییییییی چه خوشگل شده هر لحظه بیشتر عاشقش میشم رفتیم اتاق
ته:از این به بعد اینجا میمونی پیشه خودم من دوس ندارم عشقم دور از من زندگی کنه و من مافیام
ات:چرا و چی مافیا (تعجب)
ته:آره
ته:من میرم بیرون تو هم حاضر شو بیا برای شام
ات:ولی آقای ته من داداش دارم اونو چیکار کنم
ته:اون با من و بهم بگو ته
ات: باشه ته
ته زنگ زد به چان
ته:سلام چان چطوری رفیق قدیمی
چان:سلام مرسی خوبم
ته:میگم من ات رو آوردم چند روز پیشه خودم
چان:باشع تا هر وقت که لازم باشه نگهش دار
ته:خودت میدونی دیگه من عاشقش شدم و واقعا میخوامش
چان:من مشکلی ندارم اگه ات هم راضی باشه دیگه هیچ
ته:فدات داداش خدافظ
چان:خدافظ
پایان تماس
ات رفت پایین ته و کوک سره میز نشسته بودن
ات رفت نشست سره میز
ته:ات من موضوع رو حل کرده و تا وقتی من بخوام تو اینجا میمونی
ات:ولی داداشم چی
ته:من با چان حرف زدم و بهش گفتم که عاشقتم و اونم گفت اگه ات راضی باشه حله
کوک:حالا نظره خودت چیه دوسش داری
ات:ته من راستش از وقتی دیدمت دوست داشتم
ته:واقعا(شک)
ات:اوهوم
ته:پس میشه دوس دخترم شی
ات:آره دوس دارم
ته از خوشحالی غش کرد
که یهو در زده شد
۴.۵k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.