فرشته هزار بال part ²
ویو ا/ت:
همینجور ک کلیپ پخش میشد منم صحبت میکردم ک یه انگار سرباز اون بالا وایستاده بود ولی چرا انقدر شلخته بود
کارام تموم شد ک همون [🤚] و سریع منو از اونجا خارج کرد از یه تونل منو رد کرد رفتیم به جایی ک نمیدونستم کجاست
خیلی قدیمی بود
سوار اسب شدیم و حرکت کردیم سمت
یه عمارت وقتی رفتیم تو
دیدم ک یه کسی روی تخت دراز کشیده
بهم گفتن باید زخمش رو درمان کنم
بخیه زدم و پانسمان کردم
بهشون گفتم میتونم برم ک
همون سربازه بهش میگفتن فرمانده
گفت نه دیگه نمیتونم برگردم تا اون دریچه از دوباره باز شه
ا/ت. راجب به چی حرف میزنید من باید برگردم..
امپراطور. نمیتونید .. ببریدش
.
.
ویو جیمین:
اون [👩] خیلی زیادی حرف میزد رو مخم بود
خستم کرده بود بردمش توی جایگاه استراحتمون به عمم ک فرمانده زنان بود گفتم حواسش بهش باشه
با فرمانده دوم مشورت کردم ک خیلی مراقب
عمارت باشه تا من برم به عمارت پزشک جانگ
وقتی رسیدم رفتم پیشش
جیمین. پزشک جانگ
جانگ. بله فرمانده
جیمین. ملکه خون گردنش زهری شده
این زهره میتونی پادزهرش رو بدی بم..
جانگ. عاا.. خب باید درستش کنم
اماده شد یه هیونگ شیک میگم برات بیاره
جیمین. باشه فقط سریع خدافز
جانگ. خدافظ
.
.
ویو ا/ت:
هی یه زنه نمیزاشت من برم از اینجا
عصبی شدم و سرش داد کشیدم
هرکاری می کردم عمل نمیکرد ک اون
پسره رو مخ همون فرماندشون امد
.
.
ویو جیمین:
سوار اسب شدم و حرکت کردم سمت
عمارت
رسیدم به لی هو گفتم ک اسب رو
ببره توی جاش
رفتم سمت اون جایگاه ک اون [👩]
رو دادم دست عمه
.
.
ویو ا/ت:
دیگه خسته بودم نمیدونستم چیکار کنم
رفتم جلوی اون پسره و گریه میکردم
ا/ت. هققققق ترو خدا بزار برم ~گریه~
جیمین. ببریدش
.
.
ویو ا/ت:
امدن و منو بردن داخل یه جای تاریک
خیلی میترسیم و هی داد میکشیدم ک یکی در رو باز کرد... اون ملکه بود رفتم [🫂] و ازش تشکر کردم
.
.
ویو جیمین:
هیونگ شیک برام یه بسته اورده بود
باز کردم دیدم همون پادزهر هستش ک به
پزشک جانگ گفته بودم ..
بردم و به امپراطور دادم
سوار اسب شدیم با لی هو تا بریم پیش
پزشک جانگ ک...
.
.
.
.
خماری😐
شرط: 40 لایک 😂 حیح برسونید
همینجور ک کلیپ پخش میشد منم صحبت میکردم ک یه انگار سرباز اون بالا وایستاده بود ولی چرا انقدر شلخته بود
کارام تموم شد ک همون [🤚] و سریع منو از اونجا خارج کرد از یه تونل منو رد کرد رفتیم به جایی ک نمیدونستم کجاست
خیلی قدیمی بود
سوار اسب شدیم و حرکت کردیم سمت
یه عمارت وقتی رفتیم تو
دیدم ک یه کسی روی تخت دراز کشیده
بهم گفتن باید زخمش رو درمان کنم
بخیه زدم و پانسمان کردم
بهشون گفتم میتونم برم ک
همون سربازه بهش میگفتن فرمانده
گفت نه دیگه نمیتونم برگردم تا اون دریچه از دوباره باز شه
ا/ت. راجب به چی حرف میزنید من باید برگردم..
امپراطور. نمیتونید .. ببریدش
.
.
ویو جیمین:
اون [👩] خیلی زیادی حرف میزد رو مخم بود
خستم کرده بود بردمش توی جایگاه استراحتمون به عمم ک فرمانده زنان بود گفتم حواسش بهش باشه
با فرمانده دوم مشورت کردم ک خیلی مراقب
عمارت باشه تا من برم به عمارت پزشک جانگ
وقتی رسیدم رفتم پیشش
جیمین. پزشک جانگ
جانگ. بله فرمانده
جیمین. ملکه خون گردنش زهری شده
این زهره میتونی پادزهرش رو بدی بم..
جانگ. عاا.. خب باید درستش کنم
اماده شد یه هیونگ شیک میگم برات بیاره
جیمین. باشه فقط سریع خدافز
جانگ. خدافظ
.
.
ویو ا/ت:
هی یه زنه نمیزاشت من برم از اینجا
عصبی شدم و سرش داد کشیدم
هرکاری می کردم عمل نمیکرد ک اون
پسره رو مخ همون فرماندشون امد
.
.
ویو جیمین:
سوار اسب شدم و حرکت کردم سمت
عمارت
رسیدم به لی هو گفتم ک اسب رو
ببره توی جاش
رفتم سمت اون جایگاه ک اون [👩]
رو دادم دست عمه
.
.
ویو ا/ت:
دیگه خسته بودم نمیدونستم چیکار کنم
رفتم جلوی اون پسره و گریه میکردم
ا/ت. هققققق ترو خدا بزار برم ~گریه~
جیمین. ببریدش
.
.
ویو ا/ت:
امدن و منو بردن داخل یه جای تاریک
خیلی میترسیم و هی داد میکشیدم ک یکی در رو باز کرد... اون ملکه بود رفتم [🫂] و ازش تشکر کردم
.
.
ویو جیمین:
هیونگ شیک برام یه بسته اورده بود
باز کردم دیدم همون پادزهر هستش ک به
پزشک جانگ گفته بودم ..
بردم و به امپراطور دادم
سوار اسب شدیم با لی هو تا بریم پیش
پزشک جانگ ک...
.
.
.
.
خماری😐
شرط: 40 لایک 😂 حیح برسونید
۳۷.۰k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.