عشق وحشی
پارت۱۱
بابام نبود برا همین بدون گفتن به کسی و متوجه شدن کارکنا اومدم بیرون رفتم سمت کلبه ای که ات اون جاست رسیدیم ولی بادیدن خونه ای که روبهروم انگار اب یخ رو سرم ریختن سریع رفتم تو همه جارو گشتم ولی کسی نبود یک ساعت گذشت ولی کسی نبود همه جا سوخته بود یعد دو ساعت صدای ماشین اومد رفتم بیرون یه پسره اومد پایین از ماشین رفتم سمتش
؟سلام ...شما صاحب این خونه هستین؟
-بله شما؟
؟من کیم تهیونگ هستم شما میتونین ...
-خانومی که اینجا بود کجاست
@دیشب داشتم از جاده میگذشتم که اتیش دیدم اومدم دیدم این کلبه اتیش گرفته اومدم تو دیدم یه خانوم افتادن اینجا بردمشون بیمارستان و الانم اومدم که سرنخی برای اینکه ببینم کی هستن پیدا کنم
-کدوم بیمارستان
@بیمارستان.....
رفتم سریع تو ماشین و راه افتادم رسیدم به بیمارستان که با پیاده شدنم اون پسره هم پیاده شد رفتم داخل و با کمک اون پسره پیداش کردم توی CCU بود با یاد اوری بچه سریع رفتم سمت ماشین و زنگ زدم به یکی از کارکنا اوند بچه رو برد اومدم برم تو بیمارستان که اون پسره رامو گرفت
@اقای..
-جئون
@ اقای جئون دکتر منتظر شماست
-باشه ممنون
رفتم پیش دکتر
دکتر:خوب اقای جئون با در نظر شرایط همسرتون و ضعف شدید و مشکل قلبی که براشون پیش اومد بنظرم چند وقت اینجا هستن بهتر بیشتر مراقبشون باشین و ....چرا چند روز ایشون غذا نخوردن؟
-بخاطر مشکلات شخصی احتمالا
دکتر:اها بله
بعد حرف زدن با دکتر اومدم بیرون که با زنگ خوردن گوشیم متوقف شدم و به گوشیم نگاه کردم بابام بود
-بله
ب.ک:سریع برمیگردی
-ولی
ب.ک:همین الان
-چشم
رفتم سمت ماشین و سوار شدم رفتم سمت عمارت
ویو ات
چشمام باز کردم بوی الکل نشون میداد کجام بلند شدم و رفتم سمت در از در اومدم بیرون که پرستار دیدم
پرستار:اینجا چیکار میکنی برو بخواب
باشع ولی
پرستار:بزار الان زنگ میزنم همراهت
همراهم؟
پرستار:اره دیگه شوهرت
با شندین اسمش
نه نه نه اگه میشه بهش زنگ نزنین
پرستار:پس چیکار کنم
نمیخواد زنگ بزنین به هرحال اگه بفهمه هم نمیاد
پرستار:ولی
میشه بگی چجوری اومدم اینجا؟
پرستار:راستش سه روز پیش یه اقایی ارودنت
سه روز
لبخندی زد
پرستار:اره سه روز
اون اقااااا کی بود ؟همسرم؟
پرستار:نه همسرت نبود بزار الان بهت میگم میخوای بیای
اگه میشه
پرستار:اره بیا
رفتیم و پروندمو نگاه کرد
پرستار:اها اقای کیم...تهیونگ؟
کی هست
پرستار:تو نیمدونی من بدونم
لبخندی زد که لبخند زدم
میشه به اون بگین بیاد ؟
پرستار:اره عزیزم الان بهش زنگ میزنم حالا برو تو اتاقت
لبخندی زدم
باشه ممنون از لطفت
پرستار:خواهش میکنم
رفتم سمت اتاقم پرستار مهربونی بود ولی حیف که حال روحیم خوب نبود بعد دو ساعت در اتاقم به صدا در اومد با گفتن بفرمایید ...
بابام نبود برا همین بدون گفتن به کسی و متوجه شدن کارکنا اومدم بیرون رفتم سمت کلبه ای که ات اون جاست رسیدیم ولی بادیدن خونه ای که روبهروم انگار اب یخ رو سرم ریختن سریع رفتم تو همه جارو گشتم ولی کسی نبود یک ساعت گذشت ولی کسی نبود همه جا سوخته بود یعد دو ساعت صدای ماشین اومد رفتم بیرون یه پسره اومد پایین از ماشین رفتم سمتش
؟سلام ...شما صاحب این خونه هستین؟
-بله شما؟
؟من کیم تهیونگ هستم شما میتونین ...
-خانومی که اینجا بود کجاست
@دیشب داشتم از جاده میگذشتم که اتیش دیدم اومدم دیدم این کلبه اتیش گرفته اومدم تو دیدم یه خانوم افتادن اینجا بردمشون بیمارستان و الانم اومدم که سرنخی برای اینکه ببینم کی هستن پیدا کنم
-کدوم بیمارستان
@بیمارستان.....
رفتم سریع تو ماشین و راه افتادم رسیدم به بیمارستان که با پیاده شدنم اون پسره هم پیاده شد رفتم داخل و با کمک اون پسره پیداش کردم توی CCU بود با یاد اوری بچه سریع رفتم سمت ماشین و زنگ زدم به یکی از کارکنا اوند بچه رو برد اومدم برم تو بیمارستان که اون پسره رامو گرفت
@اقای..
-جئون
@ اقای جئون دکتر منتظر شماست
-باشه ممنون
رفتم پیش دکتر
دکتر:خوب اقای جئون با در نظر شرایط همسرتون و ضعف شدید و مشکل قلبی که براشون پیش اومد بنظرم چند وقت اینجا هستن بهتر بیشتر مراقبشون باشین و ....چرا چند روز ایشون غذا نخوردن؟
-بخاطر مشکلات شخصی احتمالا
دکتر:اها بله
بعد حرف زدن با دکتر اومدم بیرون که با زنگ خوردن گوشیم متوقف شدم و به گوشیم نگاه کردم بابام بود
-بله
ب.ک:سریع برمیگردی
-ولی
ب.ک:همین الان
-چشم
رفتم سمت ماشین و سوار شدم رفتم سمت عمارت
ویو ات
چشمام باز کردم بوی الکل نشون میداد کجام بلند شدم و رفتم سمت در از در اومدم بیرون که پرستار دیدم
پرستار:اینجا چیکار میکنی برو بخواب
باشع ولی
پرستار:بزار الان زنگ میزنم همراهت
همراهم؟
پرستار:اره دیگه شوهرت
با شندین اسمش
نه نه نه اگه میشه بهش زنگ نزنین
پرستار:پس چیکار کنم
نمیخواد زنگ بزنین به هرحال اگه بفهمه هم نمیاد
پرستار:ولی
میشه بگی چجوری اومدم اینجا؟
پرستار:راستش سه روز پیش یه اقایی ارودنت
سه روز
لبخندی زد
پرستار:اره سه روز
اون اقااااا کی بود ؟همسرم؟
پرستار:نه همسرت نبود بزار الان بهت میگم میخوای بیای
اگه میشه
پرستار:اره بیا
رفتیم و پروندمو نگاه کرد
پرستار:اها اقای کیم...تهیونگ؟
کی هست
پرستار:تو نیمدونی من بدونم
لبخندی زد که لبخند زدم
میشه به اون بگین بیاد ؟
پرستار:اره عزیزم الان بهش زنگ میزنم حالا برو تو اتاقت
لبخندی زدم
باشه ممنون از لطفت
پرستار:خواهش میکنم
رفتم سمت اتاقم پرستار مهربونی بود ولی حیف که حال روحیم خوب نبود بعد دو ساعت در اتاقم به صدا در اومد با گفتن بفرمایید ...
۱.۸k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.