تکپارتی یونگی
سلام من مین یونا هستم دختر مین یونگی،من 19سالمه من مامانم رو توی تصادف از دست دادم بابام خیلی از اون موقع تا الان داغون شده با مامان خیلی خوب بود منم مامانم رو دوست داشتم ولی دیگ کاریش نمیشه کرد امروز هم مثل همیشه با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم رفتم پایین دیدم بابا بی حال و بی حوصله سر صبحونه نشسته رفتم سر میز و نشستم رو صندلی......
علامت ها: یونا: + یونگی: ~
+سلام بابا صبح بخیر
~سلام صبح بخیر (سرد)
+حالت خوبه بابا؟
~ اره خوبم ( سرد)
+اگه حالت خوب نیست میخوای امروز پیشت بمونم؟(نکته: یونا مدرسس تموم شده و سر کار میره تو شرکت مدلینگ کار میکنه)
~ نه لازم نیست(سرد)
+ولی اخه.......
~ گفتم که لازم نیست ( با داد)
+باشه ببخشید
۱٠ مین بعد
+ بابا من رفتم خدافظ
~خدافظ (سرد)
ویو یونگی
دیروز از بیمارستان زنگ زدن و گفتن یونا بیماری قلبی داره ولی نباید خودش بدونه برا همین اعصابم خورد شد و اون لحظه سرش داد زدم اون دیگ مباید مثل مامانش منو ترک کنه تو خمین فکرا بودم که دیدم صبحونه رو خوردم و تموم شده سفره رو به اجوما گفتم جمع کنه ورفتم سر کار وقتی رسیدم دیدم همه دور یه چیز جمع شدن و صدای دعوا میاد سریع رفتم و دیدم که...........
شرایط پارت بعد
۵ لایک
5 کامنت
علامت ها: یونا: + یونگی: ~
+سلام بابا صبح بخیر
~سلام صبح بخیر (سرد)
+حالت خوبه بابا؟
~ اره خوبم ( سرد)
+اگه حالت خوب نیست میخوای امروز پیشت بمونم؟(نکته: یونا مدرسس تموم شده و سر کار میره تو شرکت مدلینگ کار میکنه)
~ نه لازم نیست(سرد)
+ولی اخه.......
~ گفتم که لازم نیست ( با داد)
+باشه ببخشید
۱٠ مین بعد
+ بابا من رفتم خدافظ
~خدافظ (سرد)
ویو یونگی
دیروز از بیمارستان زنگ زدن و گفتن یونا بیماری قلبی داره ولی نباید خودش بدونه برا همین اعصابم خورد شد و اون لحظه سرش داد زدم اون دیگ مباید مثل مامانش منو ترک کنه تو خمین فکرا بودم که دیدم صبحونه رو خوردم و تموم شده سفره رو به اجوما گفتم جمع کنه ورفتم سر کار وقتی رسیدم دیدم همه دور یه چیز جمع شدن و صدای دعوا میاد سریع رفتم و دیدم که...........
شرایط پارت بعد
۵ لایک
5 کامنت
۶.۲k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.