پارت ۱۵
پارت ۱۵
رامتین: میخام بیام خاستگاریت با مهرداد وقتی. مال خدم شدی اون موقع بغلم میشه مال تو همه ی من میشه مال تو
ویوی رهام
کتک و شلوار مخملی قرمز رنگمو پوشیدم ی دست ب موهام زدم مرتبش کردم امیر هم پیراهن مشکی براقشو با شلوار مشکی پوشید با هم ب سمت کافه رفتیم ک سادیا لوکیشنشو برام فرستاده بود ب محض رسیدن دخترا هم رسیدن س تاشون ی تیکه ماه شده بودن و با سلام و احول پرسی وارد کافه شدیم دور میز نشستیم ستین رفت پیش رامتین میلاد ک کنارشون بود اومد کنار ما
میلاد:سلام بچ ها امیدوارم دعواشون نشه خلاصه قال قضیه کنده بشه و بره بی درد و سر
رهام:سلام داداشم لطفا حرف بد نزنین خوب پیش میره بشین
میلاد کنارم نشست
سادیا:ازش خوشم نمیاد ی جوریه میترسم خاهرمو گول بزنه
سودا:عه این حرفا چیه ندیدی حس بینشونو خوب پیش میره
امیر:آیی قربون عشقه خدم برم حس بین خدمون چی دیدی اونو
میلاد:واااات رل زدین؟!!!
رهام:آری دلبندم
سادیا:مشکلیه آق میلاد
امیر:تهدید کنان نگاش نکن بچ ی خوبیه خوب بین ما فقط میلاد سینگل مونده
سودا:داش میلاد کیس مورد نظری نداری ؟
میلاد:بچ ها بسه
بزارین از تیپ میلاد بگم ی کت چ شلوار شیک با کراوات بسه بود و ی کفش مشکی ک برقش چشه آدمو کور میکرد انگار رفته بود خاستگاری
رهام:داشمو اذیت نکنین بچ ها جمع جمع رلاست ی سینگل بینمون مونده پس کمتر حرفای عاشقانه بزنین بچ دق نکنه (خنده)
میلاد هر از گاهی بر میگشت پشت سرشو نگاه میکرد میز ما جلوی میز رامتین و ستین بود
سادیا:داش چیزی نمیشه نگران نباش
سودا:ی چی سفارش بدین دیگ هی میخان ور بزنن
هرکی ی چیزی سفارش داد رامتین و ستین غرق حرف زدن بود ک یهو گوشی میلاد زنگ خورد
میلاد:باشه باشه الان میام..... مگ مهرداد نیست...الان بهش زنگ میزنم فقط لوکیشن بیمارستان بفرست آبجی اومدم اومدم
میلاد برگشت سمت ما
میلاد:زن داداشم حامله است بچش داره دنیا میاد باید برم بچ ها ببخشید
رهام:باش اشکال نداره مبارک باشه قدمش براتون
میلاد خداحافظی کرد و رفت
رامتین: میخام بیام خاستگاریت با مهرداد وقتی. مال خدم شدی اون موقع بغلم میشه مال تو همه ی من میشه مال تو
ویوی رهام
کتک و شلوار مخملی قرمز رنگمو پوشیدم ی دست ب موهام زدم مرتبش کردم امیر هم پیراهن مشکی براقشو با شلوار مشکی پوشید با هم ب سمت کافه رفتیم ک سادیا لوکیشنشو برام فرستاده بود ب محض رسیدن دخترا هم رسیدن س تاشون ی تیکه ماه شده بودن و با سلام و احول پرسی وارد کافه شدیم دور میز نشستیم ستین رفت پیش رامتین میلاد ک کنارشون بود اومد کنار ما
میلاد:سلام بچ ها امیدوارم دعواشون نشه خلاصه قال قضیه کنده بشه و بره بی درد و سر
رهام:سلام داداشم لطفا حرف بد نزنین خوب پیش میره بشین
میلاد کنارم نشست
سادیا:ازش خوشم نمیاد ی جوریه میترسم خاهرمو گول بزنه
سودا:عه این حرفا چیه ندیدی حس بینشونو خوب پیش میره
امیر:آیی قربون عشقه خدم برم حس بین خدمون چی دیدی اونو
میلاد:واااات رل زدین؟!!!
رهام:آری دلبندم
سادیا:مشکلیه آق میلاد
امیر:تهدید کنان نگاش نکن بچ ی خوبیه خوب بین ما فقط میلاد سینگل مونده
سودا:داش میلاد کیس مورد نظری نداری ؟
میلاد:بچ ها بسه
بزارین از تیپ میلاد بگم ی کت چ شلوار شیک با کراوات بسه بود و ی کفش مشکی ک برقش چشه آدمو کور میکرد انگار رفته بود خاستگاری
رهام:داشمو اذیت نکنین بچ ها جمع جمع رلاست ی سینگل بینمون مونده پس کمتر حرفای عاشقانه بزنین بچ دق نکنه (خنده)
میلاد هر از گاهی بر میگشت پشت سرشو نگاه میکرد میز ما جلوی میز رامتین و ستین بود
سادیا:داش چیزی نمیشه نگران نباش
سودا:ی چی سفارش بدین دیگ هی میخان ور بزنن
هرکی ی چیزی سفارش داد رامتین و ستین غرق حرف زدن بود ک یهو گوشی میلاد زنگ خورد
میلاد:باشه باشه الان میام..... مگ مهرداد نیست...الان بهش زنگ میزنم فقط لوکیشن بیمارستان بفرست آبجی اومدم اومدم
میلاد برگشت سمت ما
میلاد:زن داداشم حامله است بچش داره دنیا میاد باید برم بچ ها ببخشید
رهام:باش اشکال نداره مبارک باشه قدمش براتون
میلاد خداحافظی کرد و رفت
۳.۰k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.