استاد ماهر(دکتر قلب من)🫂❤🥺 part𖣘𖣘①④𖣘𖣘
دیدم ته داره میاد
جینهو:سلام داداش
ته:سلا چطوری؟
جینهو:خوبم،خسته نباشی
تهیونگ:سلامت باشید، دای میری؟
جینهو: ن نشستم تا از شما اجازه بگیرم
ته:بیمزه
جینهو:ایشششش برو دیگه اه *رفت*
.
.
.
جینهو:خوب دیگه مرخصی میتونی بری
کوک:اخیششششش
جینهو:ایشششش انگار از زندان ازاد شده
کوک:والا کمی از زندان نداره
جینهو:کجا میخوای بری؟
کوک:بابا کلید اپارتمان و بهم داد
جینهو:خوبه ، راستی نیومدی مامانم بیینیا
کوک:چشم میام بزار خوب بشم
.
.
کوک رفت و منم خواستم برم پیش بیمارام که شوگا رو دیدم:
سلام
شوگا:سلام چطوری؟
جینهو:خوبم ، من باید برم عجله دارم *رفت*
شوگا:خوب منم کارت داشتم *اروم*
جینهو:داشتم میرفتم که ی پیامی اومد ناشناس بود،بازشکردم دیدم کوکه
متن پیام:/
سلام جینهو کوکم ببخشید نتونستم حضوری بهت بگم ولی خواستم امشب بیای برج N،میتونی؟
..
جینهو پیام داد:
باشه اشکال نداره میام .
.
.فلش بک به شب:/
جینهو:/
دیگه کارم تموم شده بود و شیفت شب نداشتم سرع رفتم حاضر شدم گه برم پیش کوک
چیمیخواد به من بگه؟
.
.فلش بک به دیشب:/
ته:*تق تق تق*
شوگا:بیا تو
ته:باهات حرف دارم
شوگا:خوب بیا بشین
ته:راستش
شوگا:بگو
ته:امشب کوک میخواد به جینهو اعتراف کنه
شوگا:چی؟
ته:کوک جینهورو دوست داره و میخواد فردا شب بهش بگه به منگفت ولی من نمیتونستم راجب تو باهاش حرفی بزنم ، خواستم بگم اگه الان دست به کار نشی بعدا دیگه دیره،کوک هم پسر خوبیه مطمئنا جینهورو خوشبخت میکنه
شوگا:حرف دهنتو بفهم بدون داری چی میگی
ته:من حرف دهمنو بفهمم؟تویی که نمیری بهش بگی دوسش داری ،تو خیلی بی عرضه ای میدونستی؟
شوگا:یقه تهیونگ و گرفت و کوبوند به دیوار ..
چرا نگفتی؟
ته:این تویی که باید بهش بگب ن من
پ.ف:/
جینهو:رسیده بودم به سر برج و منتظر کوک بودم که از پشت صدایی اومد:
سلام
جینهو:سلام ، خوبی؟
کوک:اره به لطف تو خوبم
جینهو:کاری نکردم، راستی کاری داشتی با من
کوک:اره
جینهو:خوب میشنوم؟
کوک:راستش من ...
جینهو:تو؟
کوک:دوست دارم
جینهو:چی؟
کوک:من بهت علاقه دارم جینهو میخوام تو برای من باشی ، قول میدم خوشبختت کنم ، باهام ازدواج میکنی؟
جینهو:م..من
کوک چشمش افتاد به پشت جینهو ..
درسته اون شوگا بود و داشت اونارو نگاه میکرد
جینهو رد چشمای کوک و گرفت خواست برگرده کوک نزاشت و از شونه هاش گرفت ، ولباشو گذاشت روی لبای جینهو ...
جینهو:سلام داداش
ته:سلا چطوری؟
جینهو:خوبم،خسته نباشی
تهیونگ:سلامت باشید، دای میری؟
جینهو: ن نشستم تا از شما اجازه بگیرم
ته:بیمزه
جینهو:ایشششش برو دیگه اه *رفت*
.
.
.
جینهو:خوب دیگه مرخصی میتونی بری
کوک:اخیششششش
جینهو:ایشششش انگار از زندان ازاد شده
کوک:والا کمی از زندان نداره
جینهو:کجا میخوای بری؟
کوک:بابا کلید اپارتمان و بهم داد
جینهو:خوبه ، راستی نیومدی مامانم بیینیا
کوک:چشم میام بزار خوب بشم
.
.
کوک رفت و منم خواستم برم پیش بیمارام که شوگا رو دیدم:
سلام
شوگا:سلام چطوری؟
جینهو:خوبم ، من باید برم عجله دارم *رفت*
شوگا:خوب منم کارت داشتم *اروم*
جینهو:داشتم میرفتم که ی پیامی اومد ناشناس بود،بازشکردم دیدم کوکه
متن پیام:/
سلام جینهو کوکم ببخشید نتونستم حضوری بهت بگم ولی خواستم امشب بیای برج N،میتونی؟
..
جینهو پیام داد:
باشه اشکال نداره میام .
.
.فلش بک به شب:/
جینهو:/
دیگه کارم تموم شده بود و شیفت شب نداشتم سرع رفتم حاضر شدم گه برم پیش کوک
چیمیخواد به من بگه؟
.
.فلش بک به دیشب:/
ته:*تق تق تق*
شوگا:بیا تو
ته:باهات حرف دارم
شوگا:خوب بیا بشین
ته:راستش
شوگا:بگو
ته:امشب کوک میخواد به جینهو اعتراف کنه
شوگا:چی؟
ته:کوک جینهورو دوست داره و میخواد فردا شب بهش بگه به منگفت ولی من نمیتونستم راجب تو باهاش حرفی بزنم ، خواستم بگم اگه الان دست به کار نشی بعدا دیگه دیره،کوک هم پسر خوبیه مطمئنا جینهورو خوشبخت میکنه
شوگا:حرف دهنتو بفهم بدون داری چی میگی
ته:من حرف دهمنو بفهمم؟تویی که نمیری بهش بگی دوسش داری ،تو خیلی بی عرضه ای میدونستی؟
شوگا:یقه تهیونگ و گرفت و کوبوند به دیوار ..
چرا نگفتی؟
ته:این تویی که باید بهش بگب ن من
پ.ف:/
جینهو:رسیده بودم به سر برج و منتظر کوک بودم که از پشت صدایی اومد:
سلام
جینهو:سلام ، خوبی؟
کوک:اره به لطف تو خوبم
جینهو:کاری نکردم، راستی کاری داشتی با من
کوک:اره
جینهو:خوب میشنوم؟
کوک:راستش من ...
جینهو:تو؟
کوک:دوست دارم
جینهو:چی؟
کوک:من بهت علاقه دارم جینهو میخوام تو برای من باشی ، قول میدم خوشبختت کنم ، باهام ازدواج میکنی؟
جینهو:م..من
کوک چشمش افتاد به پشت جینهو ..
درسته اون شوگا بود و داشت اونارو نگاه میکرد
جینهو رد چشمای کوک و گرفت خواست برگرده کوک نزاشت و از شونه هاش گرفت ، ولباشو گذاشت روی لبای جینهو ...
۵۶.۴k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.