سناریو
وقتیعاشقنقاشیایوچهرهشونومیکشی
متیو/تئودور:گذشتن زمان و متوجه نشدی،حتی سر قرارت با متیو/تئودور هم نرفتی برای همین نگرانت شدن،دزدکی اومدن خوابگاهت و با کلی سوال مواجه شدی،وقتی براشون تو%یح دادی خیلی خرذوق شدن
دراکو:نشسته بود و داشت توی گوشیش میچرخید،وقتی دید باهاش صحبت نمیکنی نگاهش افتاد به نقاشیت،با تعجب پرسید:این منم؟وقتی گفتی اره از خوشحالی محکم بغلت کرد
ریگولوس/لورنزو:داشتن باهات درمورد کتاب طلسم ها صحبت میکردن اما وقتی گوش نمیدادی اومدن پیشت،گفتن:چیشده ا/ت؟ناراحتی؟ وقتی گفتی نه پرسیدن:پس چی؟نقاشی رو نشون دادی که خیلی خوشحال شدن و محکم لپت و بو.سی.دن
تام:یه معجون....هی ا/ت گوش میدی؟
اما تو جوابی ندادی،اومد سمتت و پشت سرت ایستاد،وقتی دید چهره اش رو موقع کتاب خوندن کشیدی از پشت بغلت کرد و سرش و توی گردنت فرو برد و گفت:عاشقتم دختر
متیو/تئودور:گذشتن زمان و متوجه نشدی،حتی سر قرارت با متیو/تئودور هم نرفتی برای همین نگرانت شدن،دزدکی اومدن خوابگاهت و با کلی سوال مواجه شدی،وقتی براشون تو%یح دادی خیلی خرذوق شدن
دراکو:نشسته بود و داشت توی گوشیش میچرخید،وقتی دید باهاش صحبت نمیکنی نگاهش افتاد به نقاشیت،با تعجب پرسید:این منم؟وقتی گفتی اره از خوشحالی محکم بغلت کرد
ریگولوس/لورنزو:داشتن باهات درمورد کتاب طلسم ها صحبت میکردن اما وقتی گوش نمیدادی اومدن پیشت،گفتن:چیشده ا/ت؟ناراحتی؟ وقتی گفتی نه پرسیدن:پس چی؟نقاشی رو نشون دادی که خیلی خوشحال شدن و محکم لپت و بو.سی.دن
تام:یه معجون....هی ا/ت گوش میدی؟
اما تو جوابی ندادی،اومد سمتت و پشت سرت ایستاد،وقتی دید چهره اش رو موقع کتاب خوندن کشیدی از پشت بغلت کرد و سرش و توی گردنت فرو برد و گفت:عاشقتم دختر
۴.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.