پایانی
پایانی
(پایان خاکسپاری)
یانگ: جیمین دیگه به ات فکر نکن اون مرده بعد ات زندگی کن
مادر ات:اره پسرم پارسال فهمید مریضه ولی اهمیت نداد به ما هم گفت به تو نگیم ما هم دیگه بیخیال گفتنش شدیم
حالا که مرده این رو تقصیر خودت ندون
ملیس و انا شنیدن اومدن سمت مادر ات
ملیس :خاله این چه حرفیه
انا: جیمین الان عزاداره بعد شما این حرفا رو میزنید
ملیس: بفرمایید
جیمین: عوضی کثافت حق نداری در مورد ات اینطوری حرف بزننی
یانگ و زنش رفتن
شوگا:هی جیمین اروم باش
جیمین:ولم کنید (داد )
همگی رفتن عقب
(یک ماه بعد )
جیمین رفت سر قبر ات
جیمین: بیب...ی سلاممممم خوبی ....جات خوبه
میدونی خونه بی تو خیلی ساکته نامتو خوندم
کاش حرفایی که توی نامه زدی
رو خودت بهم میگفتی ......کاش بودی ....امروز تولدته
خب...گفتم برات یه کیک کوچولو مثل خودت بخرم
میدونی شاید فکر کنی من هیچوقت بهت اهمیت نمیدادم ولی من دوستت داشتم
من همیشه غیر مستقیم نگاهت میکردم....میدونی چرا
چون چشات دلمو آب میکرد نمیتونستم....نمیتونستم روبه روت وایسم
امسال من برات شعر تولد رو میخونم و دست میزنم
سال دیگه باهم
تولد....تولد تولدت مبارک عزیزم....و..
کیک رو گذاشت کنار قبر و بلند شد و گفت میام پیشت با هم کیک بخوریم
(شب)
جیمین با اهنگ مورد علاقه ات رانندگی میکرد
(با اینکه خیالیه و خودم نوشتم ولی گریم میگیره نمیتونم بنویسم🥺)
(پایان خاکسپاری)
یانگ: جیمین دیگه به ات فکر نکن اون مرده بعد ات زندگی کن
مادر ات:اره پسرم پارسال فهمید مریضه ولی اهمیت نداد به ما هم گفت به تو نگیم ما هم دیگه بیخیال گفتنش شدیم
حالا که مرده این رو تقصیر خودت ندون
ملیس و انا شنیدن اومدن سمت مادر ات
ملیس :خاله این چه حرفیه
انا: جیمین الان عزاداره بعد شما این حرفا رو میزنید
ملیس: بفرمایید
جیمین: عوضی کثافت حق نداری در مورد ات اینطوری حرف بزننی
یانگ و زنش رفتن
شوگا:هی جیمین اروم باش
جیمین:ولم کنید (داد )
همگی رفتن عقب
(یک ماه بعد )
جیمین رفت سر قبر ات
جیمین: بیب...ی سلاممممم خوبی ....جات خوبه
میدونی خونه بی تو خیلی ساکته نامتو خوندم
کاش حرفایی که توی نامه زدی
رو خودت بهم میگفتی ......کاش بودی ....امروز تولدته
خب...گفتم برات یه کیک کوچولو مثل خودت بخرم
میدونی شاید فکر کنی من هیچوقت بهت اهمیت نمیدادم ولی من دوستت داشتم
من همیشه غیر مستقیم نگاهت میکردم....میدونی چرا
چون چشات دلمو آب میکرد نمیتونستم....نمیتونستم روبه روت وایسم
امسال من برات شعر تولد رو میخونم و دست میزنم
سال دیگه باهم
تولد....تولد تولدت مبارک عزیزم....و..
کیک رو گذاشت کنار قبر و بلند شد و گفت میام پیشت با هم کیک بخوریم
(شب)
جیمین با اهنگ مورد علاقه ات رانندگی میکرد
(با اینکه خیالیه و خودم نوشتم ولی گریم میگیره نمیتونم بنویسم🥺)
۷۵۶
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.