پارت سیزده : دلقک مریض
پارت سیزده : دلقک مریض
وکوک بیهوش شد
جیمین هم زخمی کرد نمیدونستم باید چکار کنم
ات : عوضیییی طرف حسابت منم به اونا کاری نداشته باش
دلقک : (با خنده ) باشه
کم کم بهم نزدیک شد یهو جیمین چوب رو کرد تو شکمش
دلقک : احمق
جیمین : می کشمت عوضی
یهو گردن جیمین رو گرفت و بلند کرد
جنی : ولش کن لعنتی
ات : ولشش کن
چاقو رو دوباره بلند کردم میدونستم فایده ای نداره ولی اگه نکنم جیمین رو می کشه
بهش حمله کردن دوبار زدمش جیمین رو انداخت و ی لگد به من زد
جنی کوک رو بهوش آورد و کوک
با ی زنجیر که اون طرف بود
گردنش رو گرفت
من با چوب انداختمش
جنی هم با چاقو بهش ظربه زد
جیمین رفت ی آتیش آورد
و دلقک رو آتیش زد
انگار دیگه مرد
اما حالا باید از اون جنگل لعنتی خارج میشدیم
به سمت در رفتیم اما قفل بود
کوک و جیمین در رو می کوبیدن ولی فایده نداشت
همون لحظه ی فکری به سرم زد
اگه در رو آتیش می زدیم باز میشد
در چوبی بود
آتیش رو برداشتم بدون اینکه به بقیه چیزی بگم انداختم جلوی در
و در داشت می سوخت
وکوک بیهوش شد
جیمین هم زخمی کرد نمیدونستم باید چکار کنم
ات : عوضیییی طرف حسابت منم به اونا کاری نداشته باش
دلقک : (با خنده ) باشه
کم کم بهم نزدیک شد یهو جیمین چوب رو کرد تو شکمش
دلقک : احمق
جیمین : می کشمت عوضی
یهو گردن جیمین رو گرفت و بلند کرد
جنی : ولش کن لعنتی
ات : ولشش کن
چاقو رو دوباره بلند کردم میدونستم فایده ای نداره ولی اگه نکنم جیمین رو می کشه
بهش حمله کردن دوبار زدمش جیمین رو انداخت و ی لگد به من زد
جنی کوک رو بهوش آورد و کوک
با ی زنجیر که اون طرف بود
گردنش رو گرفت
من با چوب انداختمش
جنی هم با چاقو بهش ظربه زد
جیمین رفت ی آتیش آورد
و دلقک رو آتیش زد
انگار دیگه مرد
اما حالا باید از اون جنگل لعنتی خارج میشدیم
به سمت در رفتیم اما قفل بود
کوک و جیمین در رو می کوبیدن ولی فایده نداشت
همون لحظه ی فکری به سرم زد
اگه در رو آتیش می زدیم باز میشد
در چوبی بود
آتیش رو برداشتم بدون اینکه به بقیه چیزی بگم انداختم جلوی در
و در داشت می سوخت
۲.۷k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.