فیک شوگا پارت۳
از اینکه یه دوست خوبه دیگه پیدا کردی...خیلی خوشحال بودی!..
انقد خسته بودی که رفتی یه دوش گرفتی و بعد هم یه چرت یک ساعته زدی!..
...
الان دیگه کاملا حالت خوبه و سر حال شدی..داشتی آهنگ گوش میدادی و میرصیدی! که گوشیت زنگ خورد...اهنگو کم کردی و گوشیتو برداشتی...شماره ناشناس بود...
ا.ت:الو؟
شوگا:سلام...منم شوگا..
ا.ت:آها..خوبی؟
شوگا:مرسی..میگم!
ا.ت:بگو!
شوگا: امروز قرارع با کوک و دوستای من بریم کلوپ...هم غذا بخوریم...و هم حرف بزنیم و بیشتر باهم آشنا بشیم...میای؟
ا.ت: اهوم..چند نفرین؟
شوگا: تقریبا ۲۰ نفر ولی شاید بعضیا دوست دختراشونو هم بیارن...
ا.ت: پس خوش میگذره...منم میام..
شوگا:خوبه...ساعت ۸ بیا..آدرس کلوپ رو هم برات میفرستم!
ا.ت: باشه...مرسی.
شوگا:بای!
...
نیم ساعت به ۸ بود...یعنی یه زمان عالی برای آماده شدنه...رفتی و یکی از لباسای بازت رو ازبین تمام لباس های خوشگلت انتخاب کردی...الان فقط یه رژ جگری میتونه تورو کامل کنه...رژت رو زدی و یه نگاه سر تا پا به اندامت انداختی...فک نمیکردی انقد بهت بیاد...یه لبخند پیروزمندانه زدی و کیف ظریفت با سویچ ماشین رو برداشتی و بیرون رفتی!...
...
به کلوپ رسیدی...تو ماشین یکم آشپزی به خودت زدی و رفتی داخل کلوپ...انقد شلوغ و پر سر صدا بود که نگو..خیلی خوشحال شدی که داری با آدمای بیشتری اشنا میشی!...داشتی با چشمات دنبال شوگا و جونگ کوک میگشتی که یکی یه شنل توری انداخت رو شونه هات...روتو برگردوندی و با کوک خیلی جدی مواجه شدی!
ا.ت: سلام!..چرا انقد جدی شدی؟
کوک: نباید باشم؟؟..چرا انقد لباست بازه...باید یه لباس بهتر میپوشیدی!
داشتی به حرف کوک گوش میدادی که شنل از دور شونه هات پرت شد!
شوگا: آقای جونگ کوک...اگه انقد غیرتی هستی باید کاتو روش مینداختی!...آخه این شنل توری کجاشو میپوشونه؟...
و کت خودش رو انداخت روت...واقعا عجیب بود...تا حالا ندیده بودی دونفر سر تو باهم دعوا کنن...ولی نسبت به شوگا حس خوبی داشتی...چون درست میگفت..کتش رو محکم تر گرفتی و گفتی...
ا.ت: بسههههه...فراموشش کنین...هم شوگا...و هم کوک..تمام..بریم دیگههههه
شوگا دور کمرت رو گرفت و به سمت میز بردت...داشتی از خجالت آب می شدی...وقتی رسیدی..چشمات درشت شدن...تمام دوستات با دوستای شوگا...رابطه داشتن (البته منحرف نشین...منظورم از رابطه...قراره) یه ریز خنده کردی و گفتی!
ا.ت: باورم نمیشه انقد منحرفین...هر کدومتون رفتین با یکی...واقعا ک...
یونجین: خب توهم رفتی با شوگا...
که شوگا دستشو از دور کمرت پایین آورد..
ا.ت: نههه...اصلا..ما. فق
(حرفتو قطع کرد)
شوگا: شاید...
...
انقد مشروب خورده بودی که شوگا رو با کوک اشتباه میگرفتی..
ا.ت: کووووووک..انقد...پو...لای..منو..نبرررررر
شوگا:کوک نیم ساعت پیش رفت...من شوگا ام...
ا.ت: دهنتووووو...ببندددددد
>لایک و کامنت💜
#خاص #شیک #جذاب #بینظیر
انقد خسته بودی که رفتی یه دوش گرفتی و بعد هم یه چرت یک ساعته زدی!..
...
الان دیگه کاملا حالت خوبه و سر حال شدی..داشتی آهنگ گوش میدادی و میرصیدی! که گوشیت زنگ خورد...اهنگو کم کردی و گوشیتو برداشتی...شماره ناشناس بود...
ا.ت:الو؟
شوگا:سلام...منم شوگا..
ا.ت:آها..خوبی؟
شوگا:مرسی..میگم!
ا.ت:بگو!
شوگا: امروز قرارع با کوک و دوستای من بریم کلوپ...هم غذا بخوریم...و هم حرف بزنیم و بیشتر باهم آشنا بشیم...میای؟
ا.ت: اهوم..چند نفرین؟
شوگا: تقریبا ۲۰ نفر ولی شاید بعضیا دوست دختراشونو هم بیارن...
ا.ت: پس خوش میگذره...منم میام..
شوگا:خوبه...ساعت ۸ بیا..آدرس کلوپ رو هم برات میفرستم!
ا.ت: باشه...مرسی.
شوگا:بای!
...
نیم ساعت به ۸ بود...یعنی یه زمان عالی برای آماده شدنه...رفتی و یکی از لباسای بازت رو ازبین تمام لباس های خوشگلت انتخاب کردی...الان فقط یه رژ جگری میتونه تورو کامل کنه...رژت رو زدی و یه نگاه سر تا پا به اندامت انداختی...فک نمیکردی انقد بهت بیاد...یه لبخند پیروزمندانه زدی و کیف ظریفت با سویچ ماشین رو برداشتی و بیرون رفتی!...
...
به کلوپ رسیدی...تو ماشین یکم آشپزی به خودت زدی و رفتی داخل کلوپ...انقد شلوغ و پر سر صدا بود که نگو..خیلی خوشحال شدی که داری با آدمای بیشتری اشنا میشی!...داشتی با چشمات دنبال شوگا و جونگ کوک میگشتی که یکی یه شنل توری انداخت رو شونه هات...روتو برگردوندی و با کوک خیلی جدی مواجه شدی!
ا.ت: سلام!..چرا انقد جدی شدی؟
کوک: نباید باشم؟؟..چرا انقد لباست بازه...باید یه لباس بهتر میپوشیدی!
داشتی به حرف کوک گوش میدادی که شنل از دور شونه هات پرت شد!
شوگا: آقای جونگ کوک...اگه انقد غیرتی هستی باید کاتو روش مینداختی!...آخه این شنل توری کجاشو میپوشونه؟...
و کت خودش رو انداخت روت...واقعا عجیب بود...تا حالا ندیده بودی دونفر سر تو باهم دعوا کنن...ولی نسبت به شوگا حس خوبی داشتی...چون درست میگفت..کتش رو محکم تر گرفتی و گفتی...
ا.ت: بسههههه...فراموشش کنین...هم شوگا...و هم کوک..تمام..بریم دیگههههه
شوگا دور کمرت رو گرفت و به سمت میز بردت...داشتی از خجالت آب می شدی...وقتی رسیدی..چشمات درشت شدن...تمام دوستات با دوستای شوگا...رابطه داشتن (البته منحرف نشین...منظورم از رابطه...قراره) یه ریز خنده کردی و گفتی!
ا.ت: باورم نمیشه انقد منحرفین...هر کدومتون رفتین با یکی...واقعا ک...
یونجین: خب توهم رفتی با شوگا...
که شوگا دستشو از دور کمرت پایین آورد..
ا.ت: نههه...اصلا..ما. فق
(حرفتو قطع کرد)
شوگا: شاید...
...
انقد مشروب خورده بودی که شوگا رو با کوک اشتباه میگرفتی..
ا.ت: کووووووک..انقد...پو...لای..منو..نبرررررر
شوگا:کوک نیم ساعت پیش رفت...من شوگا ام...
ا.ت: دهنتووووو...ببندددددد
>لایک و کامنت💜
#خاص #شیک #جذاب #بینظیر
۴۵.۴k
۰۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.