مرگ تا عشق پارت ۲۰
کوک گفت :حد اقل ارزشش از تو بیشتره با اینکه این بلا سرش آوردی ولی نمیخواستم بگه کار کیه .
دفعه آخرت باشه با ات همچین رفتاری داری فهمیدی .
این سرش به نشونه مثبت تکون داد از اتاق خارج شد .
کوک اومدم طرفم گفت از این به بعد پایین غذا میخوری .
و از اتاق خارج شد .
یکم روی تخت دراز کشیدم که چشمام سنگین شد خوابم برد.
فردا صبح :
از خواب بیدار شدم صورتم شستم از اتاق خارج شدم رفتم پیش اجوما تا صبحانم بگیرم و بخورم.
داشتم میرفتم توی آشپز خونه که کوک گفت بشین اینجا صبحانت بخور
دفعه آخرت باشه با ات همچین رفتاری داری فهمیدی .
این سرش به نشونه مثبت تکون داد از اتاق خارج شد .
کوک اومدم طرفم گفت از این به بعد پایین غذا میخوری .
و از اتاق خارج شد .
یکم روی تخت دراز کشیدم که چشمام سنگین شد خوابم برد.
فردا صبح :
از خواب بیدار شدم صورتم شستم از اتاق خارج شدم رفتم پیش اجوما تا صبحانم بگیرم و بخورم.
داشتم میرفتم توی آشپز خونه که کوک گفت بشین اینجا صبحانت بخور
۳۱.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.