𝕻𝖆𝖗𝖙 ²⁶
خون مورد علاقه ی من(𝙈𝙮 𝙛𝙖𝙫𝙤𝙪𝙧𝙞𝙩𝙚 𝙗𝙡𝙤𝙤𝙙)𝕻𝖆𝖗𝖙 ²⁶
٪ یه کلبه درختی هست بیشتر اوقات میره اونجا _ جیمین اینجا بمون خودم میرم & باشه مراقب باش . رفتم سمت جنگل همونطور کل پیرمرد میگفت میشه زود پیداش کرد کلبه رو جای قشنگی بود اما کسی نبود یذره اون ور تر صدایی اومد انگار کسی داشت آواز میخوند رفتم سمتش پشتش به من بود دستم رو گذاشتم رو شونه اش برگشت _ ا/ت خودتی رفتم جلوش پاشد با تعجب نگاهم کرد + ببخشید شما _ منو نمیشناسی + نه _ مهم نیست _ بیا بریم + کجا _ خونه ی اون پیرمرد و پیرزن . رفتیم تو اون خونه & باورم نمیشه زنده ایی + شما کی هستین نمیشناسمتون ٪ اونحافظه اشو از دست داده _ میشه دقیق توضیح بدین ٪ وقتی من پیداش کردم تو شالیزار بود آوردیمش اینجا و دکتر معاینه اش کرد وقتی بیدار شد فقط اسمشو یادش بود چیز دیگه ای به یاد نمیاره _ اها میشه لطفا وسایلمو بهمون بدین + من شما رو نمیشناسم و اعتماد ندارم بهتون نمیام _ ا/ت ما یه زمانی آشنا بودیم و پدر و مادرت رو میشناسیم و کلی دنبالت کشتیم تا پیدات کنیم ٪ ا/ت دخترم من بهشون اعتماد دارم و ظاهرن با اعتماد هستن باهاشون برو + چشم عمو ٪ اینم وسایل هاش اینا رو نشُستم شاید چیزی پیدا کردین ازش & ممنون بریم . سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت عمارت + اینجا کجاس & عمارت و آدم هایی که الان به یاد نمیاری هم اینجان + آها.
از زبان ا/ت:
از ماشین پیاده شد جلل خالق چقدر بزرگ بود پشت اون پسر قد بلنده رفتم در باز شد یه دختری گفت ¥ کجایین شما حالا چن ساعته _ رفتیم یه نفر رو پیدا کنیم اینا هاش + سلام ¥ س...س..لام + الان میوفتی مواظب باش رفتم اوندختر رو گرفت دوتامون افتادیم رو زمین + حالت خوبه ¥ نه _ یه آب قند بیارین این الان میمیره ¥ تهیونگگگگگگگ × چرا انقدر سر و صدا میکنین £ ا/تتتتتتتتتتتت + بله . اومد سمتم بغلم کرد اون دختر یکی هم اومد داشتن گریه میکردن اومدن از بغلم بیرون + ببخشید من شما رو به یاد نمیارم حتما شخص های مهمی بودین ¥ وات _ حافظه اش پاک شده ÷ همه چیش & ارع به غیر اسمش _ پاشید اتاق ا/ت رو نشون بدید ¥ باشه + اسمتون چیه ¥ من شی آه هستم £ منم لیتا + واقعا متاسفم شما رو به یاد نمیارم ¥ عیبی نداره همین که هستی خوبه . بهم اتاقم رو نشون دادن رفتم توش اتاق بزرگی بود امروز با آدم هایی آشنا شدم که ظاهرا من رو میشناختن سوال هایی تو ذهنم هست که درگیرشدن شدم دلم میخاد از اون پسر بپرسم تصمیم گرفتم ببینمش + ببخشید اتاق اون پسر قد بلند کجاس ٪ ا/ت واقعا نمیدونی + نه ٪ کلی پسر اینجاس ولی فکر کنم ارباب رو میگی اونجاس اتاقشون + ممنون . رفتم سمت اتاق در زدم _ بیا تو + آه سلام میتونم ازت چن تا سوال بپرسم _ نه + تر رو خدا _ نه + تر رو جدت _ باشه اینجا بشین روی صندلی.جلوی میز نشستم و اون پشت میز بود + خب پدر و مادری که بهم گفتین کجان _ اونا خارج کشورن برای چن سال + آها خب تو چیکاره ی من میشدی _ اربابت + ها یعنی من خدمتکار بودم _ اینطوری میشه گفت + یعنی دوباره اوردیم خدمتکار باشم _ نه شاید + ولش کن اون دو تا دختر و سه تا پسر چیکارم میشدن _ دوستات + آها فهمیدم. رفتم به سمت در _ ا/ ت وایسا.....
من از عزرائیل مهربون ترما ا/ت رو زنده کردم😂
𝙇𝙞𝙠𝙚➪ ³⁰
𝘾𝙤𝙢𝙢𝙚𝙣𝙩➪ ²⁰⁰
٪ یه کلبه درختی هست بیشتر اوقات میره اونجا _ جیمین اینجا بمون خودم میرم & باشه مراقب باش . رفتم سمت جنگل همونطور کل پیرمرد میگفت میشه زود پیداش کرد کلبه رو جای قشنگی بود اما کسی نبود یذره اون ور تر صدایی اومد انگار کسی داشت آواز میخوند رفتم سمتش پشتش به من بود دستم رو گذاشتم رو شونه اش برگشت _ ا/ت خودتی رفتم جلوش پاشد با تعجب نگاهم کرد + ببخشید شما _ منو نمیشناسی + نه _ مهم نیست _ بیا بریم + کجا _ خونه ی اون پیرمرد و پیرزن . رفتیم تو اون خونه & باورم نمیشه زنده ایی + شما کی هستین نمیشناسمتون ٪ اونحافظه اشو از دست داده _ میشه دقیق توضیح بدین ٪ وقتی من پیداش کردم تو شالیزار بود آوردیمش اینجا و دکتر معاینه اش کرد وقتی بیدار شد فقط اسمشو یادش بود چیز دیگه ای به یاد نمیاره _ اها میشه لطفا وسایلمو بهمون بدین + من شما رو نمیشناسم و اعتماد ندارم بهتون نمیام _ ا/ت ما یه زمانی آشنا بودیم و پدر و مادرت رو میشناسیم و کلی دنبالت کشتیم تا پیدات کنیم ٪ ا/ت دخترم من بهشون اعتماد دارم و ظاهرن با اعتماد هستن باهاشون برو + چشم عمو ٪ اینم وسایل هاش اینا رو نشُستم شاید چیزی پیدا کردین ازش & ممنون بریم . سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت عمارت + اینجا کجاس & عمارت و آدم هایی که الان به یاد نمیاری هم اینجان + آها.
از زبان ا/ت:
از ماشین پیاده شد جلل خالق چقدر بزرگ بود پشت اون پسر قد بلنده رفتم در باز شد یه دختری گفت ¥ کجایین شما حالا چن ساعته _ رفتیم یه نفر رو پیدا کنیم اینا هاش + سلام ¥ س...س..لام + الان میوفتی مواظب باش رفتم اوندختر رو گرفت دوتامون افتادیم رو زمین + حالت خوبه ¥ نه _ یه آب قند بیارین این الان میمیره ¥ تهیونگگگگگگگ × چرا انقدر سر و صدا میکنین £ ا/تتتتتتتتتتتت + بله . اومد سمتم بغلم کرد اون دختر یکی هم اومد داشتن گریه میکردن اومدن از بغلم بیرون + ببخشید من شما رو به یاد نمیارم حتما شخص های مهمی بودین ¥ وات _ حافظه اش پاک شده ÷ همه چیش & ارع به غیر اسمش _ پاشید اتاق ا/ت رو نشون بدید ¥ باشه + اسمتون چیه ¥ من شی آه هستم £ منم لیتا + واقعا متاسفم شما رو به یاد نمیارم ¥ عیبی نداره همین که هستی خوبه . بهم اتاقم رو نشون دادن رفتم توش اتاق بزرگی بود امروز با آدم هایی آشنا شدم که ظاهرا من رو میشناختن سوال هایی تو ذهنم هست که درگیرشدن شدم دلم میخاد از اون پسر بپرسم تصمیم گرفتم ببینمش + ببخشید اتاق اون پسر قد بلند کجاس ٪ ا/ت واقعا نمیدونی + نه ٪ کلی پسر اینجاس ولی فکر کنم ارباب رو میگی اونجاس اتاقشون + ممنون . رفتم سمت اتاق در زدم _ بیا تو + آه سلام میتونم ازت چن تا سوال بپرسم _ نه + تر رو خدا _ نه + تر رو جدت _ باشه اینجا بشین روی صندلی.جلوی میز نشستم و اون پشت میز بود + خب پدر و مادری که بهم گفتین کجان _ اونا خارج کشورن برای چن سال + آها خب تو چیکاره ی من میشدی _ اربابت + ها یعنی من خدمتکار بودم _ اینطوری میشه گفت + یعنی دوباره اوردیم خدمتکار باشم _ نه شاید + ولش کن اون دو تا دختر و سه تا پسر چیکارم میشدن _ دوستات + آها فهمیدم. رفتم به سمت در _ ا/ ت وایسا.....
من از عزرائیل مهربون ترما ا/ت رو زنده کردم😂
𝙇𝙞𝙠𝙚➪ ³⁰
𝘾𝙤𝙢𝙢𝙚𝙣𝙩➪ ²⁰⁰
۷۱.۷k
۱۸ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.