پارت دوازدهم:)

در ماشین رو باز کردم که با تهیونگ روبرو شدم

ا.ت: آقای تهیونگ؟!!!

سوار شدم

ا.ت: اینجا چه خبره

تهیونگ: ا.ت مگه نمی خواستی فرار کنی ...

ا.ت: خب...

جیمین: ا.ت تهیونگ بهم کمک کرد نجاتت بدم

ا.ت: ممنونم

تهیونگ متقابلاً لبخند زد
رسیدیم خونه

جیمین: ا.ت تو بمون اینجا من وسایلاتو بیارم

ا.ت: برای چی؟!! ( تعجب)

جیمین: نکنه می خوای اینجا بمونی پیدات کنه باز

هیچی نگفتم که جیمین رفت
توی ماشین بودیم
که تهیونگ رو بهم گفت:
ا.ت الان خوبی باهات هیچ کاری که نکرد ؟؛

ا.ت: نه خوبم

تهیونگ: خوبه دوست ندارم به اموال من هیچکی دست بزنه

سرمو بلند کردم و با تعجب به چشماش خیره شدم
اموالش؟!

تهیونگ: چیه چیز عجیبیه که دوست دارم

ا.ت: ببخشید؟!!!!!!

تهیونگ: راننده حرکت کن

ماشین حرکت کرد
پس جیمین چی

ا.ت: چیکار دارید میکنید مگه منتظر جیمین نباید باشیم

تهیونگ: گفتم که تو اموال منی

ا.ت: یعنی اینکه از اونجا منو آوردید که خودتون منو بدزدیددد( با عصبانیت)

تهیونگ: اوهوم ( نیشخند)

دیگه داشت از سرم دود بلند میشد

ا.ت: همین الان ماشینو نگه دار

تهیونگ: نچ نچ دیگه نمیشه بیبی کوچولو
..............
خوب بگم که از حمایت هاتون ممنونم و کسانی که می خواستن برای پارت بعدی منو بکشن بگم که کلاسسس بودمممم پد..صگاااا:/
و به عنوان سوپرایز پارت بعدی رو بعد کلاس امروزم میزارم