ماه من
از زبان راوی: چویا چشماش رو باز کرد و خودش رو توی یه اتاق سلطنتی دید چند دقیقه بعد که بلند شد فهمید به پاهاش زنجیر بستند ناگهان در باز شد و دازای وارد شد
- خوبی چویا
+ عام..بله سرورم فقط شما چرا منو اینجا اوردین و زنجیر به پام بستید بخدا من به مردم آسیبی نزدم
- تو به مردم آسیب نزدی به خودت آسیب زدی
+ چی
- قدرتت فقط خودت رو نابود میکنه ولی تا الان خودت نفهمیدی
+ یعنی....آی
- چی شده
+ ن..نمی...
یهو افتاد روی زمین که دازای فهمید و قدرتش رو فعال کرد و چویا رو بغل کرد
و گذاشت رو تخت چویا بهوش اومد
- دیدی چجوری به خودت آسیب زد
+ آره ولی چجوری قطع شد
- قدرت لمس کردن من باعث میشه بقیه ی قدرت ها خاموش بشن
+ پس مردم حق دارند ازم بترسند
- ترسناک نه خدای من توی یه فرشته ای فقط کنترل این آهاراباکی دست خودت نیست
- تا کنترل نشه هم یه شیطانم
دازای صورت چویا رو نوازش کرد
- خوب من که بهت گفتم از یک قدمی من کنار نمیری تا راه درمانش رو پیدا کنم
- خوبی چویا
+ عام..بله سرورم فقط شما چرا منو اینجا اوردین و زنجیر به پام بستید بخدا من به مردم آسیبی نزدم
- تو به مردم آسیب نزدی به خودت آسیب زدی
+ چی
- قدرتت فقط خودت رو نابود میکنه ولی تا الان خودت نفهمیدی
+ یعنی....آی
- چی شده
+ ن..نمی...
یهو افتاد روی زمین که دازای فهمید و قدرتش رو فعال کرد و چویا رو بغل کرد
و گذاشت رو تخت چویا بهوش اومد
- دیدی چجوری به خودت آسیب زد
+ آره ولی چجوری قطع شد
- قدرت لمس کردن من باعث میشه بقیه ی قدرت ها خاموش بشن
+ پس مردم حق دارند ازم بترسند
- ترسناک نه خدای من توی یه فرشته ای فقط کنترل این آهاراباکی دست خودت نیست
- تا کنترل نشه هم یه شیطانم
دازای صورت چویا رو نوازش کرد
- خوب من که بهت گفتم از یک قدمی من کنار نمیری تا راه درمانش رو پیدا کنم
۴.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.