مافیای خوش اخلاق ادامه ی پارت ۷
ا/ت:این پروانه خیلی قشنگه،واسه منم میکشی؟
ب.ت:هنو به سنت مونده
ا/ت:فقط مافیا ها از اینا دارن؟هیییی دستم رو گذاشتم روی دهنم ول دیگه کار از کار گذشته بود
ب.ت:رفتی اتاقم؟درسته؟الان دیگه میدونی یه مافیام؟ول باید قول بدی به کسی نگی منم برات از این پروانه ها میکشم؟توهم عضوی از این باند باش میخوای؟
ا/ت:توی باند چیکار میکنن؟
ب.ت:باید بزرگ شی تا بفهمی ول عصر میبیرمت از اینا تو دستت بزنن هرکی هم ازت پرسید که عضو باند پروانه ی سیاهی بگو من دختر رئیسشونم باشه؟
ا/ت:باش
عصر از اون پروانه ها رو دستم زد هرکی ازم میپرسید کیم میگفتم دختر رئیس باند پروانه ی سیاه همه بهم احترام میزاشتن ول الان دارم از درد شلاق هایی که بهم زدن میمیرم ول باهام همیشه سرد بود
تهیونگ: بابات؟
ا/ت:اهوم
کوک:خوب من ا/ت رو میبیرم خو.....
دینگ دینگ ( زنگ عمارت)
تهیونگ:برادرت اومد ا/ت خانم
ا/ت:اوپا جین؟
جین:میبینم خواهر دزدم شدی؟
ا/ت دویید سمت جین: اوپاا دلم واست تنگ شده بود
جین اونو فشورد به خودش :منم همینطور
ا/ت: آیییی یواش بدنم درد میکنه اشاره به پاهاش
جین:باهاش چیکا کردی
ا/ت:کاری نکرده فقط یکم شلاق زده الان سالمم ببین
تهیونگ:خو کوک پاشو ما با جین کمی صحبت داریم ا/ت ببر اون یکی عمارت شب رو اونجا بمونید من به بابا میگم
کوک:باش هیونگ،دستش رو برد سمت ا/ت افتخار میدید بانو؟
ب.ت:هنو به سنت مونده
ا/ت:فقط مافیا ها از اینا دارن؟هیییی دستم رو گذاشتم روی دهنم ول دیگه کار از کار گذشته بود
ب.ت:رفتی اتاقم؟درسته؟الان دیگه میدونی یه مافیام؟ول باید قول بدی به کسی نگی منم برات از این پروانه ها میکشم؟توهم عضوی از این باند باش میخوای؟
ا/ت:توی باند چیکار میکنن؟
ب.ت:باید بزرگ شی تا بفهمی ول عصر میبیرمت از اینا تو دستت بزنن هرکی هم ازت پرسید که عضو باند پروانه ی سیاهی بگو من دختر رئیسشونم باشه؟
ا/ت:باش
عصر از اون پروانه ها رو دستم زد هرکی ازم میپرسید کیم میگفتم دختر رئیس باند پروانه ی سیاه همه بهم احترام میزاشتن ول الان دارم از درد شلاق هایی که بهم زدن میمیرم ول باهام همیشه سرد بود
تهیونگ: بابات؟
ا/ت:اهوم
کوک:خوب من ا/ت رو میبیرم خو.....
دینگ دینگ ( زنگ عمارت)
تهیونگ:برادرت اومد ا/ت خانم
ا/ت:اوپا جین؟
جین:میبینم خواهر دزدم شدی؟
ا/ت دویید سمت جین: اوپاا دلم واست تنگ شده بود
جین اونو فشورد به خودش :منم همینطور
ا/ت: آیییی یواش بدنم درد میکنه اشاره به پاهاش
جین:باهاش چیکا کردی
ا/ت:کاری نکرده فقط یکم شلاق زده الان سالمم ببین
تهیونگ:خو کوک پاشو ما با جین کمی صحبت داریم ا/ت ببر اون یکی عمارت شب رو اونجا بمونید من به بابا میگم
کوک:باش هیونگ،دستش رو برد سمت ا/ت افتخار میدید بانو؟
۵.۹k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.