اگر شیطان ز هر خدعه بماند بدان از لشکر شهوت نماند
چه بسیاری از بزرگان را شهوت از پای در آورد
به قول سعدی نازنین:حذر از پیروی نفس که در راه خدای/مردم افکنتر ازین غول بیابانی نیست یا این آیه ی قرآن در سوره نساء:خلق الانسان ضعیفا،مسلما انسان دربرابر شهوت
ضعیف آفریده شده است#لشکر_شهوت
درعباس اقبال آشتیانی دربارهاین دلیرمرد که یگانه امید ایرانیان در مقابله با مغول بود، میگوید:نرینه غلامی داشت بنام که بسیار محبوب وی بود.تا اینکه غلام را مرگ فرا رسید و سلطان آنچنان گریست که یکباره زمام و اختیار عقل از کف داد و حرکاتی کرد که از هیچ عاقلی سر نزده بود.لاجرم در نزد خردمندان و امرا و سران لشگری خفیف و پست شد و آن اینکه امر داد تا لشکریان و امرا پیاده در تشییع جنازهٔ غلام حاضر شوند و نعش او را از چند فرسخ آنسوتر تبریز همراهی کنند و خود نیز پیاده طی طریق کرد تا اینکه به اصرار امرا و وزرا، بر اسبی نشست!چون نعش به تبریز رسید، امر داد که مردم به پیشواز آیند و هرکس که نیامد، مورد بازخواست سخت قرار گرفت.حیرت انگیز است که جنازه معشوقه اش را بخاک نسپرد، بلکه آنرا باخود برده و بر مرگ او میگریست و بر سر و صورت خویش زده و از خوردن و آشامیدن خودداری میکرد و همینکه جهت اوچیزی خوردنی و آشامیدنی می آوردند، مقداری از آنرا برای غلام میفرستاد و از ترس جانِ شیرین، کسی را زهره نبود که بگوید غلام مرده است!! بلکه خوردنی مرحمتی سلطان را پیش جنازهٔ متعفن برده و بازگشته و میگفتند:زمین خدمت میبوسد و میگوید به مرحمت سلطان، حالم از پیش بهتر است!همین حرکات سفیهانه، بیشتر امرا و لشکریان را از جلالالدین متنفر میکرد و با وجود اینکه کمال رشادت و جلادت را در دفع مغول بکار میبرد، اما بخاطر همین سوءسیاست و عشرت پرستی کاری از پیش نمیرفت. آنچنانکه حاصل مقاومت دهساله او در برابر مغولان، تنها موجب شد که بسیاری از نقاط ایران پایکوب سم ستوران مغول گردد و بس.سلطان جلال الدین حتی چندبار زنان شوهردار را به بستر کشید و به همخوابگی خویش درآورد که موجب ابراز انزجار مردم و لشکریان از وی شد. مرحوم دکتر باستانی پاریزی در کتاب نای هفت بند نیز با اشاره به این واقعه، چنین میگوید:واقعا وقتی این نوع هوسرانی ها را آدم میبیند، از آدمی بودن خود شرمسار شده و ناخودآگاه به این فکر میکند که چرا آدم شد! و میش و بز و گربه و حتی مرغی کوچک به اسم بلبل نشد که فقط در فصل معینی ناچار به عشقبازی و یا صریحتر بگویم! رفع حوائج جنسی خود باشد و در سایر فصل های سال، لااقل از چنگ این دیو اخلاقخوار محفوظ بماند و به کار و زندگی خود برسد. وانگهی؛ این انحطاط اخلاقی و فساد اجتماعی بدلیل سرخوردگی جامعه ایران پس از هجوم وحشیانه مغول بیشتر شد و مختص به قومیت یا دین و مذهب و جغرافیای خاصی نبود..
به قول سعدی نازنین:حذر از پیروی نفس که در راه خدای/مردم افکنتر ازین غول بیابانی نیست یا این آیه ی قرآن در سوره نساء:خلق الانسان ضعیفا،مسلما انسان دربرابر شهوت
ضعیف آفریده شده است#لشکر_شهوت
درعباس اقبال آشتیانی دربارهاین دلیرمرد که یگانه امید ایرانیان در مقابله با مغول بود، میگوید:نرینه غلامی داشت بنام که بسیار محبوب وی بود.تا اینکه غلام را مرگ فرا رسید و سلطان آنچنان گریست که یکباره زمام و اختیار عقل از کف داد و حرکاتی کرد که از هیچ عاقلی سر نزده بود.لاجرم در نزد خردمندان و امرا و سران لشگری خفیف و پست شد و آن اینکه امر داد تا لشکریان و امرا پیاده در تشییع جنازهٔ غلام حاضر شوند و نعش او را از چند فرسخ آنسوتر تبریز همراهی کنند و خود نیز پیاده طی طریق کرد تا اینکه به اصرار امرا و وزرا، بر اسبی نشست!چون نعش به تبریز رسید، امر داد که مردم به پیشواز آیند و هرکس که نیامد، مورد بازخواست سخت قرار گرفت.حیرت انگیز است که جنازه معشوقه اش را بخاک نسپرد، بلکه آنرا باخود برده و بر مرگ او میگریست و بر سر و صورت خویش زده و از خوردن و آشامیدن خودداری میکرد و همینکه جهت اوچیزی خوردنی و آشامیدنی می آوردند، مقداری از آنرا برای غلام میفرستاد و از ترس جانِ شیرین، کسی را زهره نبود که بگوید غلام مرده است!! بلکه خوردنی مرحمتی سلطان را پیش جنازهٔ متعفن برده و بازگشته و میگفتند:زمین خدمت میبوسد و میگوید به مرحمت سلطان، حالم از پیش بهتر است!همین حرکات سفیهانه، بیشتر امرا و لشکریان را از جلالالدین متنفر میکرد و با وجود اینکه کمال رشادت و جلادت را در دفع مغول بکار میبرد، اما بخاطر همین سوءسیاست و عشرت پرستی کاری از پیش نمیرفت. آنچنانکه حاصل مقاومت دهساله او در برابر مغولان، تنها موجب شد که بسیاری از نقاط ایران پایکوب سم ستوران مغول گردد و بس.سلطان جلال الدین حتی چندبار زنان شوهردار را به بستر کشید و به همخوابگی خویش درآورد که موجب ابراز انزجار مردم و لشکریان از وی شد. مرحوم دکتر باستانی پاریزی در کتاب نای هفت بند نیز با اشاره به این واقعه، چنین میگوید:واقعا وقتی این نوع هوسرانی ها را آدم میبیند، از آدمی بودن خود شرمسار شده و ناخودآگاه به این فکر میکند که چرا آدم شد! و میش و بز و گربه و حتی مرغی کوچک به اسم بلبل نشد که فقط در فصل معینی ناچار به عشقبازی و یا صریحتر بگویم! رفع حوائج جنسی خود باشد و در سایر فصل های سال، لااقل از چنگ این دیو اخلاقخوار محفوظ بماند و به کار و زندگی خود برسد. وانگهی؛ این انحطاط اخلاقی و فساد اجتماعی بدلیل سرخوردگی جامعه ایران پس از هجوم وحشیانه مغول بیشتر شد و مختص به قومیت یا دین و مذهب و جغرافیای خاصی نبود..
۳.۵k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.