آنتی bts 💚پــارت۷💚 کپ👇
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وارد اتاق جیهوپ شدیم. با گربه بازی میکرد. شوگا خیره گربه بود. بعد با خشم بهم نگاه کرد. خندیدم............
جیهوپ: چیشده بچه ها؟
شوگا: این آقا بخاطر این گربه منو از خواب نازم بیدار کرد.
ــ خوبه خودتم فهمیدی منظورم این گربه بود.
بعد بلند خندیدم. اومد نزدیک خواست بزنمتم که پشیمون شد.............
شوگا: اصلا چرا قبول کردم باهاتون به اینجا بیام؟ از وقتی اینجا اومدیم تو هی منو دس میندازی. گیر دادی بهم.
جدی شدم.........
ــ چون نگرانتم احمق.
شوگا: بابا اون پلیسا یه چیزی گفتن تو چرا خودتو اذیت میکنی؟
ــ عه اینطوریه؟ پس خواهر اون دختره بخاطر چی کشته شد؟
به چشام نگاه میکرد. ساکت بود............
جیهوپ: بچه ها دیگه کافیه.
ــ نه میخوام بدونم تا کی میخواد به بیخیالیش ادامه بده؟ شوگا به خودت بیا.
شوگا: نامجـ..
ــ شوگا اگه ما رو دوست داری به خودت بیا.
سرشو انداخت پایین. جیهوپ منو از اتاق بیرون کرد. واقعا خیلی نگران شوگام. چند باری از نگرانی نزدیک بود گریه کنم. از وقتی قصد جونشو کردن خیلی تو خودشه. اصلا جونش براش اهمیت نداره. رفتم به اتاقم. رو تخت دراز کشیدم..............
*شوگا
از اتاق جیهوپ بیرون اومدم. هیچ کسی تو پذیرایی نبود. حتما رفتن به اتاقاشون. تشنم بود. رفتم به آشپزخونه. از یخجال نوشیدنی برداشتم. رو صندلی نشستم. سرم تو گوشی بود. صدای پا اومد و بعد قطع شد. سرمو بلند کردم. وا کی شب شد؟ همه جا تاریک بود. بیخیال اون صداهه شدم و بلند شدم تا چراغا را روشن کنم. به سمت کلید چراغه رفتم. دستمو بردم که کلیدو بزنم. یه دست دیگه هم اومد. این که دسته دیگه ام نیس. پس.. برگشتم ببینم کیه که. مینسو جیغ زد. واییی گوشام کر شدن. دستمو گذاشتم رو دهنش که خفه شه منظورم ساکت شه فکر بد نکنید. با یه دست دیگم چراغو روشن کردم. چند دقیه بهم نگاه کرد. وا مرض داره این؟ فهمیدم که اوضاع آرومه. دستمو برداشتم..............
ــ چرا جیغ کشیدی؟
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💚
#آنتی_bts
وارد اتاق جیهوپ شدیم. با گربه بازی میکرد. شوگا خیره گربه بود. بعد با خشم بهم نگاه کرد. خندیدم............
جیهوپ: چیشده بچه ها؟
شوگا: این آقا بخاطر این گربه منو از خواب نازم بیدار کرد.
ــ خوبه خودتم فهمیدی منظورم این گربه بود.
بعد بلند خندیدم. اومد نزدیک خواست بزنمتم که پشیمون شد.............
شوگا: اصلا چرا قبول کردم باهاتون به اینجا بیام؟ از وقتی اینجا اومدیم تو هی منو دس میندازی. گیر دادی بهم.
جدی شدم.........
ــ چون نگرانتم احمق.
شوگا: بابا اون پلیسا یه چیزی گفتن تو چرا خودتو اذیت میکنی؟
ــ عه اینطوریه؟ پس خواهر اون دختره بخاطر چی کشته شد؟
به چشام نگاه میکرد. ساکت بود............
جیهوپ: بچه ها دیگه کافیه.
ــ نه میخوام بدونم تا کی میخواد به بیخیالیش ادامه بده؟ شوگا به خودت بیا.
شوگا: نامجـ..
ــ شوگا اگه ما رو دوست داری به خودت بیا.
سرشو انداخت پایین. جیهوپ منو از اتاق بیرون کرد. واقعا خیلی نگران شوگام. چند باری از نگرانی نزدیک بود گریه کنم. از وقتی قصد جونشو کردن خیلی تو خودشه. اصلا جونش براش اهمیت نداره. رفتم به اتاقم. رو تخت دراز کشیدم..............
*شوگا
از اتاق جیهوپ بیرون اومدم. هیچ کسی تو پذیرایی نبود. حتما رفتن به اتاقاشون. تشنم بود. رفتم به آشپزخونه. از یخجال نوشیدنی برداشتم. رو صندلی نشستم. سرم تو گوشی بود. صدای پا اومد و بعد قطع شد. سرمو بلند کردم. وا کی شب شد؟ همه جا تاریک بود. بیخیال اون صداهه شدم و بلند شدم تا چراغا را روشن کنم. به سمت کلید چراغه رفتم. دستمو بردم که کلیدو بزنم. یه دست دیگه هم اومد. این که دسته دیگه ام نیس. پس.. برگشتم ببینم کیه که. مینسو جیغ زد. واییی گوشام کر شدن. دستمو گذاشتم رو دهنش که خفه شه منظورم ساکت شه فکر بد نکنید. با یه دست دیگم چراغو روشن کردم. چند دقیه بهم نگاه کرد. وا مرض داره این؟ فهمیدم که اوضاع آرومه. دستمو برداشتم..............
ــ چرا جیغ کشیدی؟
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💚
#آنتی_bts
۱۵.۸k
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.