وقتی هردوتاتون مافیا هستین و...
وقتی هردوتاتون مافیا هستین و...
اخرین بار لیوان پر از شراب قرمز را به سر کشیدی پوزخندی زدی و آخرین کارتی که داشتی را روی میز گرد مشکی رنگ قرار دادی!
پوزخندی که بر روی لب های قرمز رنگت وجود داشت کشیده تر از قبل شد
نگاهی به مرد روبه روت انداختی که بنظر خوشحال نمی امد
=هوم؟ من بردم؟
نگاهی به تو کرد بعد نگاهشو داد به داور
×..خب بار دوم را هم خانم لی برنده شد
پوزخند صدا داری زدی و به پشتت تیکه دادی
= بیخیال چان..نمیتونی منو شکست بدی!
÷ بریم بار سوم؟
خیلی به خودت اطمینان داشتی و برای همین سرت را تکان دادی که معنی قبوا کردنت بود
راند سوم را هم شروع کردین اما..با حرکتی که زد تعجب کردی چطور ممکنه که ببازی؟
ناباور به صحنه روبه روت نگاه میکردی که صدای ازار دهنده چان را شنیدی
÷ ولی انگار تونستم!
سعی کردی اعصبانیتتو کنترل کنی لیوانت را برداشتی و به لب هات نزدیک کردی
=راند چهارم چی؟
÷البته..اینکه ببینم داری میبازی لذت بخشه برام!
=هه..اینبار * یکمی از شراب را خورد* .. نمیزارم!
این بازی برای دوتاتونم مهم بود اگر یکیتون ببازه باید هویت اصلی فرد بازنده را بدونند
به داور نگاه کردین که اعلام راند چهار را هم کرد
اما..دوباره تو باختی!!
چشمات داشت از حدقشون بیرون می امد و این باعث می شود دیوونه شی..
×برابر..باید یک راند دیگم برید تا برنده اعلام شه
÷بریم؟*پوزخند
=بریم!
با توجه زیاد به کارت هایی که انتخاب میکرد نگاه میکردی و با احتیاط کارت ها را قرار میدادی پایانای کار بود که .. تو باختی!
باورش برات سخت بود بدون اهمیت به چان با داد گفتی: لعنتی..چرا؟
نگاهتو اعصبانیتو به چشماش دادی..میتونستی به وضوح حس کنی که چقدر داره لذت میبره!
÷خب پس..* به مبل لم داد و دست های مردونه اش را روی دسته های مبل قرار داد سپس پای راستش را روی زانوی پای چپش قرار داد و با لبخند بهت خیره شد..* بهتره سوالمو بپرسم نه؟
میدونستی که هدفش فشاری کردن توعه نفستو ارام داری بیرون و چند بار نفس عمیقی کشیدی
=..بپرس..
÷هوم..منتظر همین حرفت بودم!
جوابی ندادی که حالت چهره اش تغییر کرد قیابه جدی ای گرفت و ادامه داد: هویتِ اصلیت..؟!
میدونستی که قراره همچین سوالی بپرسه
= آه..رئیس باند گروهمم..* لیوان را به لب هات نزدیک دادی که بلافاصله جواب داد*
÷میتونی..بجای لیوان..لب های منو جایگیزین کنی!
این یک عشق بود یا هیز بازی؟ جوابی نداشتی تا بگی اما مطمئن بودی که از رقیبت..بدجوری خوشت میاد..
بگید ادامه میرم خودمو میندازم تو چاه...
اخرین بار لیوان پر از شراب قرمز را به سر کشیدی پوزخندی زدی و آخرین کارتی که داشتی را روی میز گرد مشکی رنگ قرار دادی!
پوزخندی که بر روی لب های قرمز رنگت وجود داشت کشیده تر از قبل شد
نگاهی به مرد روبه روت انداختی که بنظر خوشحال نمی امد
=هوم؟ من بردم؟
نگاهی به تو کرد بعد نگاهشو داد به داور
×..خب بار دوم را هم خانم لی برنده شد
پوزخند صدا داری زدی و به پشتت تیکه دادی
= بیخیال چان..نمیتونی منو شکست بدی!
÷ بریم بار سوم؟
خیلی به خودت اطمینان داشتی و برای همین سرت را تکان دادی که معنی قبوا کردنت بود
راند سوم را هم شروع کردین اما..با حرکتی که زد تعجب کردی چطور ممکنه که ببازی؟
ناباور به صحنه روبه روت نگاه میکردی که صدای ازار دهنده چان را شنیدی
÷ ولی انگار تونستم!
سعی کردی اعصبانیتتو کنترل کنی لیوانت را برداشتی و به لب هات نزدیک کردی
=راند چهارم چی؟
÷البته..اینکه ببینم داری میبازی لذت بخشه برام!
=هه..اینبار * یکمی از شراب را خورد* .. نمیزارم!
این بازی برای دوتاتونم مهم بود اگر یکیتون ببازه باید هویت اصلی فرد بازنده را بدونند
به داور نگاه کردین که اعلام راند چهار را هم کرد
اما..دوباره تو باختی!!
چشمات داشت از حدقشون بیرون می امد و این باعث می شود دیوونه شی..
×برابر..باید یک راند دیگم برید تا برنده اعلام شه
÷بریم؟*پوزخند
=بریم!
با توجه زیاد به کارت هایی که انتخاب میکرد نگاه میکردی و با احتیاط کارت ها را قرار میدادی پایانای کار بود که .. تو باختی!
باورش برات سخت بود بدون اهمیت به چان با داد گفتی: لعنتی..چرا؟
نگاهتو اعصبانیتو به چشماش دادی..میتونستی به وضوح حس کنی که چقدر داره لذت میبره!
÷خب پس..* به مبل لم داد و دست های مردونه اش را روی دسته های مبل قرار داد سپس پای راستش را روی زانوی پای چپش قرار داد و با لبخند بهت خیره شد..* بهتره سوالمو بپرسم نه؟
میدونستی که هدفش فشاری کردن توعه نفستو ارام داری بیرون و چند بار نفس عمیقی کشیدی
=..بپرس..
÷هوم..منتظر همین حرفت بودم!
جوابی ندادی که حالت چهره اش تغییر کرد قیابه جدی ای گرفت و ادامه داد: هویتِ اصلیت..؟!
میدونستی که قراره همچین سوالی بپرسه
= آه..رئیس باند گروهمم..* لیوان را به لب هات نزدیک دادی که بلافاصله جواب داد*
÷میتونی..بجای لیوان..لب های منو جایگیزین کنی!
این یک عشق بود یا هیز بازی؟ جوابی نداشتی تا بگی اما مطمئن بودی که از رقیبت..بدجوری خوشت میاد..
بگید ادامه میرم خودمو میندازم تو چاه...
۱۸.۶k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.