پارت⁴⁷~
فلش بک پیش تهیونگ
تهیونگ: میگم
تهیون: همم
تهیونگ: ما مثلا داداشیم ن؟
تهیون: چلا
تهیونگ: چون که اسمامون مثل همه تازه مثل هم خوشگلیم ...
تهیون: 😄اله ....تهیونگ
تهیونگ: هومم
تهیون: من میخوام برم میش خاله جولیا..
تهیونگ: اوو خاله....جولیا
تهیون: اله
تهیونگ: ولی فک کنم داره استراحت میکنه ها
تهیون: تهیونگگگگ من و ببر
تهیونگ: اوی جیغ نزن .....کپی مامانشه
تهیون: چی
تهیونگ: هااا هیچی بیا بغلم بریم
تهیون رفت بغل تهیونگ ....بعد رفتن سمت اتاق جولیا ...
تهیونگ: خب در بزن
تهیون دستش و برد و زد به در ...
جولیا : هومم کیهه
بعد در و باز کرد دید تهیون بغل تهیونگ ...
جولیا: ایییی عزیز دلم ....عاا سلام ..
تهیونگ: همم سلام ....ببخشید همش تقصیر تهیون ...
جولیا:عاا ن...ن ایراد نداره
تهیونگ یه لبخندی زد و تهیون گذاشت زمین ....
تهیونگ: خب....دیگ ...من برم
جولیا: عاا بله
تهیون: کجا میلی
تهیونگ: میرم دیگ تو بمون پیشه خاله جولیا ...
ذهن تهیون: اممم باشه منم میزارم تو برلی ...چه فکلی پیش خودش کلدی ..
تهیون: تهیونگ
تهیونگ: تو چرا به همه میگی عمو به من میگی تهیونگ...من مثل....
تهیون: تهیونگگگگ
تهیونگ: هاااا کرم کردی بچه
تهیون:میشه پیشم بمونی 🥺
تهیون: ع...عااا خب ...خاله جولیا هست دیگ😳
جولیا: اره عزیزم باهم کلی خوش میگذرونیم
تهیون: ولی من میخوام عمو تهیونگممم باشههه🥺
جولیا : ایییی اییی گریه نکن عزیزم
بعد محکم تهیون بغل کرد گفت: عمو تهیونگ هیجا نمیره خوبه ..
تهیون: هممم(همراه با کشیدم دماغش)
جولا تهیون از بغلش در اورد بیرون و دماغ کوچلوش و یواش کشید و ...
جولیا: اییی تو چقد خوردنیی...دوست داری چیکار کنیم ...
تهیون: بلیم شرار بازی
جولیا: چی😐
تهیون: شرار بازی دیگ😐
تهیونگ هم نشست تا با تهیون و جولیا هم قد شه ...
تهیونگ: این اقا کوچولو داره میگه شهر بازی😄
جولیا: عاا😄شرار بازی ...خیلی خب باشه
تهیون: پس من میرم به مامانم بگمم (با ذوق دوید سمت پله ها و رفت پایین ) ته و جولیا هنوز نشسته بودن و به مسیری ه تیهون رفت زل زده بودن بعد چن ثانیه نگاهشون به هم میخوره ......که جولیا یواش پا میشه ...تهیونگم بعدش پا میشه ..
جولیا : خب...دیگ من ...برم اماده شم
تهیونگ: ههااا...ارهه ..ب..برو
جولیا رفت تو اتاق و یواش در و بسته و به پشت در تیکه داد و یه نفس عمیق کشید ...
تهیونگم همنجوری به در بسه زل زده بود که...
تهیونگ: پسر داری با چی نگاه میکنی😐ای بابا (یددنه یواش زد به سرش) بعد اونم برگشت و رفت طبقه پایین ....
فلش بک پیش تهیون...
خب شد تنهاشون گذاشتم ....اونا خیلی قشنگن دوس دالم باهم باشن ...عا مامان اونجاستت
تهیون: ماماننن
ا/ت تهیون و که دید نشست و دستاشو باز کرد ...تهیونم پرید بغلش
ا/ت: عزیزم ...کجا بودی نمیگی مامان دلش تنگ میشه ...
تهیون: ...
کامنت 😐ببخشید دیر شد بوس😘
تهیونگ: میگم
تهیون: همم
تهیونگ: ما مثلا داداشیم ن؟
تهیون: چلا
تهیونگ: چون که اسمامون مثل همه تازه مثل هم خوشگلیم ...
تهیون: 😄اله ....تهیونگ
تهیونگ: هومم
تهیون: من میخوام برم میش خاله جولیا..
تهیونگ: اوو خاله....جولیا
تهیون: اله
تهیونگ: ولی فک کنم داره استراحت میکنه ها
تهیون: تهیونگگگگ من و ببر
تهیونگ: اوی جیغ نزن .....کپی مامانشه
تهیون: چی
تهیونگ: هااا هیچی بیا بغلم بریم
تهیون رفت بغل تهیونگ ....بعد رفتن سمت اتاق جولیا ...
تهیونگ: خب در بزن
تهیون دستش و برد و زد به در ...
جولیا : هومم کیهه
بعد در و باز کرد دید تهیون بغل تهیونگ ...
جولیا: ایییی عزیز دلم ....عاا سلام ..
تهیونگ: همم سلام ....ببخشید همش تقصیر تهیون ...
جولیا:عاا ن...ن ایراد نداره
تهیونگ یه لبخندی زد و تهیون گذاشت زمین ....
تهیونگ: خب....دیگ ...من برم
جولیا: عاا بله
تهیون: کجا میلی
تهیونگ: میرم دیگ تو بمون پیشه خاله جولیا ...
ذهن تهیون: اممم باشه منم میزارم تو برلی ...چه فکلی پیش خودش کلدی ..
تهیون: تهیونگ
تهیونگ: تو چرا به همه میگی عمو به من میگی تهیونگ...من مثل....
تهیون: تهیونگگگگ
تهیونگ: هاااا کرم کردی بچه
تهیون:میشه پیشم بمونی 🥺
تهیون: ع...عااا خب ...خاله جولیا هست دیگ😳
جولیا: اره عزیزم باهم کلی خوش میگذرونیم
تهیون: ولی من میخوام عمو تهیونگممم باشههه🥺
جولیا : ایییی اییی گریه نکن عزیزم
بعد محکم تهیون بغل کرد گفت: عمو تهیونگ هیجا نمیره خوبه ..
تهیون: هممم(همراه با کشیدم دماغش)
جولا تهیون از بغلش در اورد بیرون و دماغ کوچلوش و یواش کشید و ...
جولیا: اییی تو چقد خوردنیی...دوست داری چیکار کنیم ...
تهیون: بلیم شرار بازی
جولیا: چی😐
تهیون: شرار بازی دیگ😐
تهیونگ هم نشست تا با تهیون و جولیا هم قد شه ...
تهیونگ: این اقا کوچولو داره میگه شهر بازی😄
جولیا: عاا😄شرار بازی ...خیلی خب باشه
تهیون: پس من میرم به مامانم بگمم (با ذوق دوید سمت پله ها و رفت پایین ) ته و جولیا هنوز نشسته بودن و به مسیری ه تیهون رفت زل زده بودن بعد چن ثانیه نگاهشون به هم میخوره ......که جولیا یواش پا میشه ...تهیونگم بعدش پا میشه ..
جولیا : خب...دیگ من ...برم اماده شم
تهیونگ: ههااا...ارهه ..ب..برو
جولیا رفت تو اتاق و یواش در و بسته و به پشت در تیکه داد و یه نفس عمیق کشید ...
تهیونگم همنجوری به در بسه زل زده بود که...
تهیونگ: پسر داری با چی نگاه میکنی😐ای بابا (یددنه یواش زد به سرش) بعد اونم برگشت و رفت طبقه پایین ....
فلش بک پیش تهیون...
خب شد تنهاشون گذاشتم ....اونا خیلی قشنگن دوس دالم باهم باشن ...عا مامان اونجاستت
تهیون: ماماننن
ا/ت تهیون و که دید نشست و دستاشو باز کرد ...تهیونم پرید بغلش
ا/ت: عزیزم ...کجا بودی نمیگی مامان دلش تنگ میشه ...
تهیون: ...
کامنت 😐ببخشید دیر شد بوس😘
۱۲۰.۷k
۲۰ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.