فیک: black fate
فیک: black fate
پارت12
لیسا:....بهت اطمینان....دارم....تو اینده خانواده یانگ هستی...
انیش:..اعتماد رو نمیشکنم...
لیسا:...اهم
انیش:چیکار کنم با یونجون....به نظرت به ای ان و لینو بگم
لیسا:....انیش ما شریکیم... نمیتونیم...کاری کنیم رابطه ی بین دو خانواده نابود بشه....
انیش:اونم دیگه شورشو در اورده
لیسا:...بهش تذکر بده و اگه ادب نشد به خودم...بگو و بازم...نشد و به ای ان و لینو بگو....
انیش:..باشه.....ازت ممنونم...
لیسا:...خب برم....
انیش:...میری خونه...
لیسا:...اره میرم...از مامانا خدا حافظی,میکنم.... و میرم...فرودگاه....
انیش:....باشه..موفق باشی....بای
لیسا:...بای عزیزم....
لیسا رفت و منم به کارام ادامه دادم....
ویو فلیکس~~~~
تو کمپانی بودم...
هیونجین...زنگ زد/
هیون:...اقای...یون اومده....بیا پایین اتاق جلسه...پایین
فلیکس:....باشه.....اومدم
رفتن طبقه ی پایین
فلیکس:...سلام...
یون:...سلام...
هیون:...خب....بیا بشین
فلیکس:...خب...چیشد.
یون:...خب...این عمارت...۳۰...دقیقه از شهر دوره...۹۰۰ متره...یه حیاط...۱۰۰ متری داره...سه طبقه اس...اتاقا...توی بالا و همکف گاراژ وسط کم....راهرو...پذیرایی..و اشپز خونه... و تازه ساخته*خلاصه*
فلیکس:...خب...عالیه...همینو میخوام...
هیون:...واسه...یه کار کوچیک مجبوری...
فلیکس:...بعدا میگم .....خب...قیمتش
یون:۹۵۰...میلیون وون
فلیکس:...باشه...فردا میای..پول و میگیری و امضا و همه چیزم...میکنیم
یون:....خیلی خوبه....من فعلا....برم
اون رفت
هیون:...پولش زیاد نیس...ولی چرا واسش....یه زندانی خونه میخری ...
فلیکس:...نمیدونم...شاید واسه زندگی
هیون:...چرا حساس میکنم...عاشقش,شدی
فلیکس:....دیوونه شدی...فقط اینا انتقامه....خودت میبینی
هیون:....باشه....بریم...بالا...کلی کار داریم...
فلیکس...بریم...
ویو انیش~~~~
ساعت۹ شب شد و برگشتیم...خونه...عموهام همه خونه ی ما بودن...
تنها کسی که نبود لینو بود....
ادامه دارد.
سلاممممم خوشگلا میدونم جدیدا پارتا کمه ولی چند پارت دیگه صبر کنید و شاهکار مرا ببینید🤌🏻🥺
البته شاید شاهکارم نشد ولی خوشتون میاد مطمئنم💞
پارت12
لیسا:....بهت اطمینان....دارم....تو اینده خانواده یانگ هستی...
انیش:..اعتماد رو نمیشکنم...
لیسا:...اهم
انیش:چیکار کنم با یونجون....به نظرت به ای ان و لینو بگم
لیسا:....انیش ما شریکیم... نمیتونیم...کاری کنیم رابطه ی بین دو خانواده نابود بشه....
انیش:اونم دیگه شورشو در اورده
لیسا:...بهش تذکر بده و اگه ادب نشد به خودم...بگو و بازم...نشد و به ای ان و لینو بگو....
انیش:..باشه.....ازت ممنونم...
لیسا:...خب برم....
انیش:...میری خونه...
لیسا:...اره میرم...از مامانا خدا حافظی,میکنم.... و میرم...فرودگاه....
انیش:....باشه..موفق باشی....بای
لیسا:...بای عزیزم....
لیسا رفت و منم به کارام ادامه دادم....
ویو فلیکس~~~~
تو کمپانی بودم...
هیونجین...زنگ زد/
هیون:...اقای...یون اومده....بیا پایین اتاق جلسه...پایین
فلیکس:....باشه.....اومدم
رفتن طبقه ی پایین
فلیکس:...سلام...
یون:...سلام...
هیون:...خب....بیا بشین
فلیکس:...خب...چیشد.
یون:...خب...این عمارت...۳۰...دقیقه از شهر دوره...۹۰۰ متره...یه حیاط...۱۰۰ متری داره...سه طبقه اس...اتاقا...توی بالا و همکف گاراژ وسط کم....راهرو...پذیرایی..و اشپز خونه... و تازه ساخته*خلاصه*
فلیکس:...خب...عالیه...همینو میخوام...
هیون:...واسه...یه کار کوچیک مجبوری...
فلیکس:...بعدا میگم .....خب...قیمتش
یون:۹۵۰...میلیون وون
فلیکس:...باشه...فردا میای..پول و میگیری و امضا و همه چیزم...میکنیم
یون:....خیلی خوبه....من فعلا....برم
اون رفت
هیون:...پولش زیاد نیس...ولی چرا واسش....یه زندانی خونه میخری ...
فلیکس:...نمیدونم...شاید واسه زندگی
هیون:...چرا حساس میکنم...عاشقش,شدی
فلیکس:....دیوونه شدی...فقط اینا انتقامه....خودت میبینی
هیون:....باشه....بریم...بالا...کلی کار داریم...
فلیکس...بریم...
ویو انیش~~~~
ساعت۹ شب شد و برگشتیم...خونه...عموهام همه خونه ی ما بودن...
تنها کسی که نبود لینو بود....
ادامه دارد.
سلاممممم خوشگلا میدونم جدیدا پارتا کمه ولی چند پارت دیگه صبر کنید و شاهکار مرا ببینید🤌🏻🥺
البته شاید شاهکارم نشد ولی خوشتون میاد مطمئنم💞
۲.۵k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.