وقتی دزدیده میشی اما فیک جونگکوک
پارت:7
ویو کوک:
رفتم سریع خریدم و اوردم براش
ویو ات:
توی دستشویی منتظرش نشسته بودم که در زد
+ات در رو باز کن
در رو باز کردم و ازش گرفتمش
سریع یکی رو گذاشتم و رفتم بیرون دیدم اتاق خالیه
از اتاقم رفتم بیرون و رفتم پایین دیدم روی کاناپه نشسته
-خیلی ممنون
+قابلی نداشت
+میگم ات من شنیدم بعضیا دردشون هم میگیره تو درد نداری؟
از خجالت قرمز شدم (اخه از کجا میدونست
+اگ برات سواله از کجا میدونم درموردش مطالعه کردم
-نه نه من خوبم
داشتم دروغ میدادم منم تا دو دقیقه ی دیگه دردم شروع میشد
-خب من برم بالا استراحت کنم
+اوکی چیزی لازم داشتی بگو
سرمو تکون دادمو سریع رفتم توی اتاقم و روی تختم دراز کشیدم
از اینه ای ک توی اتاقم بود نگاهی به خودم کردم
رنگم پریده بود و درد زیر دلم داشت بیشتر میشد
به امید اینکه زود خوب شم دزار کشیده بودم
اما بعد از 30مین هنوزم دلم در میکرد داشتم دور خودم میپیچیدم از درد که در باز شد
+ات تو خوبی چرا رنگت پریده
-اوهوم خوبم(با صدای ضعیف
+چرا قبول نمیکین حالت بده
بدون توجه ب من رفت
منم دوباره چشمامو بستم که دوباره اومد
کنارم روی تخت نشست
چشمامو باز کردم و بهش نگاه کردم که گفت
+بیا این قرصه رو بخور
-قرص چیه
+مسکنه بخور
قرص رو از دستش گرفتم و گذاشتم بین لبام ک لیوان ابی ک روی میز کنار تختم بود رو برداشت و داد دستم
لیوان اب رو سر کشیدم و دوباره دراز کشیدم
حتی حال نداشتم چشمامو هم باز کنم
که جونگکوک گفت:
+یکمی کمرتو بده بالا
نگاهی بهش کردم دستش روی لباسم بود
بدون فک کردن ب حرفش کمرمو اوردم بالا و لباسمو تا جایی ک دلم معلوم بود داد بالا
دست کرد و ی کیسه اب گرم از پشت سرش اورد و گذاشت روی دلم و کنارم دراز کشید
موهامو نوازش میکرد که زمزمه کرد
+هروقت درد داشتی به من بگو لازم نیست پنهونش کنی
-اوهوم ممنون
و خودمو بیشتر بهش نزدیک کردم و خوابیدم .....ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
ویو کوک:
رفتم سریع خریدم و اوردم براش
ویو ات:
توی دستشویی منتظرش نشسته بودم که در زد
+ات در رو باز کن
در رو باز کردم و ازش گرفتمش
سریع یکی رو گذاشتم و رفتم بیرون دیدم اتاق خالیه
از اتاقم رفتم بیرون و رفتم پایین دیدم روی کاناپه نشسته
-خیلی ممنون
+قابلی نداشت
+میگم ات من شنیدم بعضیا دردشون هم میگیره تو درد نداری؟
از خجالت قرمز شدم (اخه از کجا میدونست
+اگ برات سواله از کجا میدونم درموردش مطالعه کردم
-نه نه من خوبم
داشتم دروغ میدادم منم تا دو دقیقه ی دیگه دردم شروع میشد
-خب من برم بالا استراحت کنم
+اوکی چیزی لازم داشتی بگو
سرمو تکون دادمو سریع رفتم توی اتاقم و روی تختم دراز کشیدم
از اینه ای ک توی اتاقم بود نگاهی به خودم کردم
رنگم پریده بود و درد زیر دلم داشت بیشتر میشد
به امید اینکه زود خوب شم دزار کشیده بودم
اما بعد از 30مین هنوزم دلم در میکرد داشتم دور خودم میپیچیدم از درد که در باز شد
+ات تو خوبی چرا رنگت پریده
-اوهوم خوبم(با صدای ضعیف
+چرا قبول نمیکین حالت بده
بدون توجه ب من رفت
منم دوباره چشمامو بستم که دوباره اومد
کنارم روی تخت نشست
چشمامو باز کردم و بهش نگاه کردم که گفت
+بیا این قرصه رو بخور
-قرص چیه
+مسکنه بخور
قرص رو از دستش گرفتم و گذاشتم بین لبام ک لیوان ابی ک روی میز کنار تختم بود رو برداشت و داد دستم
لیوان اب رو سر کشیدم و دوباره دراز کشیدم
حتی حال نداشتم چشمامو هم باز کنم
که جونگکوک گفت:
+یکمی کمرتو بده بالا
نگاهی بهش کردم دستش روی لباسم بود
بدون فک کردن ب حرفش کمرمو اوردم بالا و لباسمو تا جایی ک دلم معلوم بود داد بالا
دست کرد و ی کیسه اب گرم از پشت سرش اورد و گذاشت روی دلم و کنارم دراز کشید
موهامو نوازش میکرد که زمزمه کرد
+هروقت درد داشتی به من بگو لازم نیست پنهونش کنی
-اوهوم ممنون
و خودمو بیشتر بهش نزدیک کردم و خوابیدم .....ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۶۶.۸k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.