پارت ۶:)
پارت ۶:)
هنوز نتونسته بود کاملا با تغییر وضعیتش توی چند ماه گذشته کنار
بیاد خانواده ی مادریش خیلی روی خوشی بهش نشون نمیدادن یادآوری
خاطره ی از دست دادن خالش و رفتاری که بچه هاش باهاش داشتن هنوزهم باعث میشد اشک تو چشماش حلقه بزنه بقیه زمان استراحت به بحث های معمولی ای که بیشتر حول دوستی جین و جیهوپ بود گذشت..
جونگ کوک هم کم کم به حالت عادی برگشت
بالاخره زنگ مدرسه به دانش اموزها خبر داد که وقتشه برن سر
کلاساشون پسرا وسایلشون رو جمع کردن و از کافه تریا خارج شدن
جونگ کوک یکدفعه نگران شد نمیدونست کلاسش کجاست و کجا باید
بره ولی جین و جیهوپ بهش گفتن که تا کلاسش همراهش میان..
جونگ کوک که نمیخواست مزاحمشون بشه اولش قبول نکرد ولی وقتی اونا اصرار کردن و گفتن ممکنه نتونه کلاسش رو پیدا کنه یا تو محوطه ی
عجیب و غریب مدرسه گم بشه و دیر به کلاس برسه کوتاه اومد
با هم به سمت یکی از ساختمون های آموزشی رفتن و تا طبقه ی سوم که
کلاس جونگ کوک اونجا بود همراهش رفتن ازشون تشکر و به خاطر
اینکه مزاحمشون شده بود عذرخواهی کرد. وقتی وارد کلاسش شد چندتا دانش اموز رو دید که رو صندلی هاشون لم دادن مشغول صحبت کردنن و...
به صندلیای که توی ردیف کنار دیوار کلاس و نزدیک پنجره بود نگاه
کرد و تصمیم گرفت همونجا بشینه
روی صندلیش نشست و نگاهی به دور و بر کلاس انداخت گروهی از
دخترا جلوی کلاس حرف میزدن چند نفر داشتن برای خودشون چیزی
میخوندن و چندتا پسر هم عقب کلاس با هم حرف میزدن از پنجره
بیرون رو نگاه کرد منظره ی قشنگی بود از اونجا میشد زمین فوتبال و
باغ نسبتا کوچیکی که تنها باغ مدرسه بود رو ببینه هِدفونش رو در اورد و خواست برای اینکه زمان رو تا اومدن معلم بگذرونه کمی آهنگ گوش بده وقتی داشت به صدای خواننده مورد علاقش گوش میداد یکدفعه
یاد مشکلی که برای پرداخت اجارش داشت افتاد میدونست با شغل نیمه وقتی که توی یک تولیدی داره نمیتونه اجاره های عقب افتادش روپرداخت کنه همچنین انتظارش رو داشت که مادرش آخر هفته ازش
تقاضای پول کنه احتماال تا حالا با اعتیاد به الکل و قمارش پولی که هفت پیش براش فرستاده بود رو از دست داده بود
جونگ کوک غرق افکارش بود که یکی به شونش زد هدفونشو در اورد و
سرش رو برگردوند تا ببینه کیه، پسری که به شونش زده بود گفت:
+سلام!
جونگ کوک که عادت نداشت با غریبه ها حرف بزنه با نگرانی جوابش رو داد:
هنوز نتونسته بود کاملا با تغییر وضعیتش توی چند ماه گذشته کنار
بیاد خانواده ی مادریش خیلی روی خوشی بهش نشون نمیدادن یادآوری
خاطره ی از دست دادن خالش و رفتاری که بچه هاش باهاش داشتن هنوزهم باعث میشد اشک تو چشماش حلقه بزنه بقیه زمان استراحت به بحث های معمولی ای که بیشتر حول دوستی جین و جیهوپ بود گذشت..
جونگ کوک هم کم کم به حالت عادی برگشت
بالاخره زنگ مدرسه به دانش اموزها خبر داد که وقتشه برن سر
کلاساشون پسرا وسایلشون رو جمع کردن و از کافه تریا خارج شدن
جونگ کوک یکدفعه نگران شد نمیدونست کلاسش کجاست و کجا باید
بره ولی جین و جیهوپ بهش گفتن که تا کلاسش همراهش میان..
جونگ کوک که نمیخواست مزاحمشون بشه اولش قبول نکرد ولی وقتی اونا اصرار کردن و گفتن ممکنه نتونه کلاسش رو پیدا کنه یا تو محوطه ی
عجیب و غریب مدرسه گم بشه و دیر به کلاس برسه کوتاه اومد
با هم به سمت یکی از ساختمون های آموزشی رفتن و تا طبقه ی سوم که
کلاس جونگ کوک اونجا بود همراهش رفتن ازشون تشکر و به خاطر
اینکه مزاحمشون شده بود عذرخواهی کرد. وقتی وارد کلاسش شد چندتا دانش اموز رو دید که رو صندلی هاشون لم دادن مشغول صحبت کردنن و...
به صندلیای که توی ردیف کنار دیوار کلاس و نزدیک پنجره بود نگاه
کرد و تصمیم گرفت همونجا بشینه
روی صندلیش نشست و نگاهی به دور و بر کلاس انداخت گروهی از
دخترا جلوی کلاس حرف میزدن چند نفر داشتن برای خودشون چیزی
میخوندن و چندتا پسر هم عقب کلاس با هم حرف میزدن از پنجره
بیرون رو نگاه کرد منظره ی قشنگی بود از اونجا میشد زمین فوتبال و
باغ نسبتا کوچیکی که تنها باغ مدرسه بود رو ببینه هِدفونش رو در اورد و خواست برای اینکه زمان رو تا اومدن معلم بگذرونه کمی آهنگ گوش بده وقتی داشت به صدای خواننده مورد علاقش گوش میداد یکدفعه
یاد مشکلی که برای پرداخت اجارش داشت افتاد میدونست با شغل نیمه وقتی که توی یک تولیدی داره نمیتونه اجاره های عقب افتادش روپرداخت کنه همچنین انتظارش رو داشت که مادرش آخر هفته ازش
تقاضای پول کنه احتماال تا حالا با اعتیاد به الکل و قمارش پولی که هفت پیش براش فرستاده بود رو از دست داده بود
جونگ کوک غرق افکارش بود که یکی به شونش زد هدفونشو در اورد و
سرش رو برگردوند تا ببینه کیه، پسری که به شونش زده بود گفت:
+سلام!
جونگ کوک که عادت نداشت با غریبه ها حرف بزنه با نگرانی جوابش رو داد:
۱۳.۸k
۱۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.