رویای من فصل ۳
پارت۵
* شب*
یونا: مامان یه چیزی بگم؟( نویسنده: بعضی از مادرا هستن که باهاشون بدنیا میان اصولا باید شیر داشته باشن ولی ندارن)
یونا: من شیر ندارم..ریو مجبور شد شیر خشک آماده کنه
صوفیا: چی؟...بیا بریم اتاق*
**
صوفیا: رفتی دکتر؟
یونا: تازه دیشب فهمیدیم
صوفیا: هوفففف منم سر دوقلو ها اینطوری شدم..آهاااا..بیا بریم یه دارو رو بهت بدم...سعی کن سینتو گرم نگه داری...سه روز بعد غدد شیریت کار میکنه( نویسنده:عوارض زیست خوندن 🤧)
** نصفه شب**
ریو: شیر داری؟
یونا: فعلا نه
ریو: هوففف
یونا: بزار بیام کمکت*
ریو : میخوای بریم دکتر؟
یونا: نه مامانم بهم دارو داده
ریو: آها..ببینم چرا بچها اینقد داغن؟
یونا: وای نه...اهههه..تب کردن
ریو: وایییشش..بیا شیرشون رو بدیم حالا*
یونا: ببخشید که دوتامونو تو دردسر انداختم😔
ریو:( بغل کردن) تقصیر تو نیست تقصیر منه که اون اواخر مراقبت نبودم..معذرت میخوام
یونا: تقصیر دوتامونه....( گریه ) من مامان بدیم..من حتی نمیتونم به بچههام شیر بدم..دیگه چه برسه مراقبشون باشم
ریو: اتفاقا تو بهترین مامان هستی با اینکه نمیتونی بهشون شیر بدی ولی به بهترین نحوه مراقبشونی..که اونم درست میشه نگران نباش( ناز کردن)
یونا: مرسی که درکم میکنی
ریو:( با عشق بوسیدمش)
راوی
یونا و ریو تا صبح مراقب بچها بودن که تبشون بیاد پایین که آخر سر از سر خستگی خوابشون برد و موفق شدن
* شب*
یونا: مامان یه چیزی بگم؟( نویسنده: بعضی از مادرا هستن که باهاشون بدنیا میان اصولا باید شیر داشته باشن ولی ندارن)
یونا: من شیر ندارم..ریو مجبور شد شیر خشک آماده کنه
صوفیا: چی؟...بیا بریم اتاق*
**
صوفیا: رفتی دکتر؟
یونا: تازه دیشب فهمیدیم
صوفیا: هوفففف منم سر دوقلو ها اینطوری شدم..آهاااا..بیا بریم یه دارو رو بهت بدم...سعی کن سینتو گرم نگه داری...سه روز بعد غدد شیریت کار میکنه( نویسنده:عوارض زیست خوندن 🤧)
** نصفه شب**
ریو: شیر داری؟
یونا: فعلا نه
ریو: هوففف
یونا: بزار بیام کمکت*
ریو : میخوای بریم دکتر؟
یونا: نه مامانم بهم دارو داده
ریو: آها..ببینم چرا بچها اینقد داغن؟
یونا: وای نه...اهههه..تب کردن
ریو: وایییشش..بیا شیرشون رو بدیم حالا*
یونا: ببخشید که دوتامونو تو دردسر انداختم😔
ریو:( بغل کردن) تقصیر تو نیست تقصیر منه که اون اواخر مراقبت نبودم..معذرت میخوام
یونا: تقصیر دوتامونه....( گریه ) من مامان بدیم..من حتی نمیتونم به بچههام شیر بدم..دیگه چه برسه مراقبشون باشم
ریو: اتفاقا تو بهترین مامان هستی با اینکه نمیتونی بهشون شیر بدی ولی به بهترین نحوه مراقبشونی..که اونم درست میشه نگران نباش( ناز کردن)
یونا: مرسی که درکم میکنی
ریو:( با عشق بوسیدمش)
راوی
یونا و ریو تا صبح مراقب بچها بودن که تبشون بیاد پایین که آخر سر از سر خستگی خوابشون برد و موفق شدن
۸.۸k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.