❤️دوست دارم❤️ فیک تهیونگ❤️(17)
بعد چند دقیقه ولم کرد فقط با چشمای اشکی نگاهش کردم تهیونگ: ا/ت چرا ناراحتی توروخدا گریه نکن...من تحمل گریه هاتو ندارم می دونی که فرشته ها گریه نمی کنن پس گریه نکن. خندم گرفت اما هنوز بغضم رو داشتم هر موقع ناراحت بودم همینو می گفت. من:تهیونگ چرا ترکم کردی......چرا رفتی می دونی چقدر گریه کردم🥺😭💔(گریت گرفته بود) تهیونگ: منو ببخش دیگه هیچ وقت ولت نمی کنم هیچ وقت. من: قول میدی...قول میدی که دوباره عاشق این دختره دیونه بمونی و هیچ وقت ترکش نکنی تهیونگ:قول میدم..ولی توهم باید قول بدی که عاشقم بمونی. من:خوب باید بهش فکر کنم....(با لحن بچگونه) تهیونگ:عه که این طوریه...الان نشونت میدم.. زودی شروع کردم به فرار یکم که دوییدم زود بهم رسید بغلم کردو گفت قول میدی یا.... من:یا چی ؟ می خوای مثل قدیما تا موقعی که قول ندادم بغلم کنی و ولم نکنی .. تهیونگ: فکربدی هم نیست. من:تهیونگگگگگ. میدونی ساعت چنده باید برم خونه فردا دیر می رسم سرکار. تهیونگ:امشب از پیشم هیچ جا نمیری ...چه عیبی داره فردا اصلانریم سرکار😃 من:دیگه چی؟ می خوای شب هم میام خونت می مونم🙄. تهیونگ:باشه بمون بیا بریم. این پسره زده به سرش دیونه شده دستمو گرفت و برد توماشینش نشوندم و خودش هم اومد نشست و حرکت کرد....
بچه ها داداش کوچیکم بدارشده برم پیشش هر موقع بابام اومد میام😐💔
بچه ها داداش کوچیکم بدارشده برم پیشش هر موقع بابام اومد میام😐💔
۲۵.۱k
۰۸ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.