بیبی گرل من
#بیبی_گرل_من
P14
ویو هیونجین :
احساس بدی گرفتم ناراحت شد؟!
تقصیر خودشه نباید از حدش بگذره
نميدونم چرا ولی برای این جوجه خیلی شخصیتم عوض ميشه
.
امروز باید با بردار عزیزم ملاقات داشته باشم
شمارشو گرفتم
وقتی برداشت صدای نگرانی داشت
انگار دنبال دختر عزیزشه
هیونجین : به به...ته سونگ...هیونگ عزیزم..
ته سونگ : چی میخوای سرم شلوغه
پوزخند صداداری زدم
هیونجین : احیاناً دنبال دختری به اسم هوانگ رز ی؟
زود حرف زد
ته سونگ : تو..تو از کجا دخترمو میشناسی؟؟
هیونجین : دخترت پیش منه اگه میخوای ببینیش به آدرسی که میفرستم بیا
ته سونگ : از کجا مطمئن شم که پیش توعه و سالمه ها؟
هیونجین : اه..هیونگ...خیلی خنگی اگه پیش من نبود از کجا میدونستم که دخترت گم شده؟
ته سونگ : ادرسو بفرس زود
بدون مکالمه ای قطع کردم
هیونجین : خوبه...
ادرسو فرستادم
آدرس شرکت بود
منتظر بودم برسه
بعد از چند دقیقه خودشو رسوند به لینو گفتم فقط و فقط اون بیاد به پیشم نه آدماش
وارد اتاقم شد
هیونجین : دیدار خوش مستر هوانگ
اومد جلو با خشم زیاد یقمو گرفت و از صندلی بلندم کرد چسبوندم به دیوار
ته سونگ: دخترم کجاستتتت؟؟(نسبتا بلند)
هیونجین : اینجوری که نميشه بیا اول یچیزی بنوشیم
ته سونگ : دخترم کجاستتتت
دستاشو از یقم جدا کردم
هیونجین : اگه میخوای دخترتو ببینی باید حرف بزنیم
و به عقب هلش دادم
دوتامونم روی کاناپه های مشکی و خاکستری نشستیم
ته سونگ : چی میخوای
یکی از پامو روی زانوم گذاشتم ویه دستمو روی اون و اون یکی رو گذاشتم دسته کاناپه و خیلی راحت لم دادم به پشتم
هیونجین : خب...من چی میخوام..من...جایگاه اول بودنتو میخوام...ثروتت رو میخوام و جایگاه اول بودن مافیاییت رو!
یکم فکر کرد
ته سونگ : باشه...اما اول دخترمو بده
هیونجین : نو نو فکر میکنی نمیشناسمت؟! اول مدارکا بعد دخترت
ته سونگ : از کجا مطمئن شم که جاش پیش تو امنه؟
هیونجین : اوکی پس میخوای مطمئن بشی
تماس تصویری با فلیکس وصل کردم که رز رو نشون میداد
هیونجین: اینم دخترت
گوشیو نشونش دادم که دوتاشونم همو دیدن
ته سونگ : د...دخترم..
گوشیو از دستم گرفت که صدای ناراحتی رز هم به گوشم خورد
رز : ب...بابا..تو...لطفا..منو از اینجا.. ببر بیروننن
ته سونگ : حالت خوبه؟! این عوضی که اسیبی بهت نزده؟!
هیونجین : دیگه حرف زدن بسه
گوشیو از دستش گرفتم و تماسو قطع کردم
هیونجین : هروقت مدارک آماده شد بیا دخترتو تحویل بگیر
به بادیگاردا اشاره کردم که ببرنش بیرون
ته سونگ : وای به حالت یه تار موش رو از سرش جدا کنی...
لبخندی بهش زدم
بعد اینکه از اینجا رفت یه نفس راحتی کشیدم
هیونجین : هوممم بوی موفقیتو حس میکنم بد نیست یه مهمونی ای برگزار کنم
P14
ویو هیونجین :
احساس بدی گرفتم ناراحت شد؟!
تقصیر خودشه نباید از حدش بگذره
نميدونم چرا ولی برای این جوجه خیلی شخصیتم عوض ميشه
.
امروز باید با بردار عزیزم ملاقات داشته باشم
شمارشو گرفتم
وقتی برداشت صدای نگرانی داشت
انگار دنبال دختر عزیزشه
هیونجین : به به...ته سونگ...هیونگ عزیزم..
ته سونگ : چی میخوای سرم شلوغه
پوزخند صداداری زدم
هیونجین : احیاناً دنبال دختری به اسم هوانگ رز ی؟
زود حرف زد
ته سونگ : تو..تو از کجا دخترمو میشناسی؟؟
هیونجین : دخترت پیش منه اگه میخوای ببینیش به آدرسی که میفرستم بیا
ته سونگ : از کجا مطمئن شم که پیش توعه و سالمه ها؟
هیونجین : اه..هیونگ...خیلی خنگی اگه پیش من نبود از کجا میدونستم که دخترت گم شده؟
ته سونگ : ادرسو بفرس زود
بدون مکالمه ای قطع کردم
هیونجین : خوبه...
ادرسو فرستادم
آدرس شرکت بود
منتظر بودم برسه
بعد از چند دقیقه خودشو رسوند به لینو گفتم فقط و فقط اون بیاد به پیشم نه آدماش
وارد اتاقم شد
هیونجین : دیدار خوش مستر هوانگ
اومد جلو با خشم زیاد یقمو گرفت و از صندلی بلندم کرد چسبوندم به دیوار
ته سونگ: دخترم کجاستتتت؟؟(نسبتا بلند)
هیونجین : اینجوری که نميشه بیا اول یچیزی بنوشیم
ته سونگ : دخترم کجاستتتت
دستاشو از یقم جدا کردم
هیونجین : اگه میخوای دخترتو ببینی باید حرف بزنیم
و به عقب هلش دادم
دوتامونم روی کاناپه های مشکی و خاکستری نشستیم
ته سونگ : چی میخوای
یکی از پامو روی زانوم گذاشتم ویه دستمو روی اون و اون یکی رو گذاشتم دسته کاناپه و خیلی راحت لم دادم به پشتم
هیونجین : خب...من چی میخوام..من...جایگاه اول بودنتو میخوام...ثروتت رو میخوام و جایگاه اول بودن مافیاییت رو!
یکم فکر کرد
ته سونگ : باشه...اما اول دخترمو بده
هیونجین : نو نو فکر میکنی نمیشناسمت؟! اول مدارکا بعد دخترت
ته سونگ : از کجا مطمئن شم که جاش پیش تو امنه؟
هیونجین : اوکی پس میخوای مطمئن بشی
تماس تصویری با فلیکس وصل کردم که رز رو نشون میداد
هیونجین: اینم دخترت
گوشیو نشونش دادم که دوتاشونم همو دیدن
ته سونگ : د...دخترم..
گوشیو از دستم گرفت که صدای ناراحتی رز هم به گوشم خورد
رز : ب...بابا..تو...لطفا..منو از اینجا.. ببر بیروننن
ته سونگ : حالت خوبه؟! این عوضی که اسیبی بهت نزده؟!
هیونجین : دیگه حرف زدن بسه
گوشیو از دستش گرفتم و تماسو قطع کردم
هیونجین : هروقت مدارک آماده شد بیا دخترتو تحویل بگیر
به بادیگاردا اشاره کردم که ببرنش بیرون
ته سونگ : وای به حالت یه تار موش رو از سرش جدا کنی...
لبخندی بهش زدم
بعد اینکه از اینجا رفت یه نفس راحتی کشیدم
هیونجین : هوممم بوی موفقیتو حس میکنم بد نیست یه مهمونی ای برگزار کنم
۱۲.۴k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.