-پارت:۵-
ا.ت بدو بدو پایین رفت زیر گاز و خاموش کرد
خواست سریع ماهیتابه رو از رو گاز برداره و با دست خالی به ماهیتابه ی به اون داغی دست زد
ا.ت:"شت سوختم ، سوختم "
انگشتشو تو دهنش کرد و میمکید
جونگکوک بلافاصله دست جیان و ول کرد و سمت ا.ت رفت انگشتشو گرفت و سمت مبل رفت و انداختش رو مبل
به سرعت سمت جعبه دارو ها رفت و پماد سوختگی برداشت
ا.ت دوزانو رو مبل نشسته بود و انگشتشو فوت میکرد و جیانم کنارش بود
جونگکوک رویه مبل پرید و یکمشو رو انگشتت زد
و خودشم یکم همراه با زدنش فوت میکرد
انگشتت قرمز شده بود و باد کرده بود و میسوخت
جونگکوک:"بزار یکم هوا بخوره تا خنک شه"
ا.ت:"برای ادکلنت ..."
جونگکوک:"الان بیخیالش شو"
لبمو گاز گرفتم و به جیان که هنوز چشاش اشکی بود زل زدم
دستامو به معنی اینکه بیاد بغلم باز کردم
وقتی پرید بغلم موهاشو اینور و اونور کردم و اشکاشو پاک کردم
و میدیدم که جونگکوک از داخل آشپزخدنه بهم چشم غره میره
با یقه ی لباسم بازی میکرد و با صدای آروم میگفت
جیان:"ببخشید تقصیر بود مگه نه ؟ متاسفم که برات دردسر درست کردم "
ا.ت:"اوه خب عیبی نداره بازم ازون ادکلن درست میکنن نه ؟"
جونگکوک:"چی چیو عیب نداره رسما دیگه ازون ادکلن گیرم نمیاااد"
ا.ت:"الان جدی ایی دیگه"
جونگکوک:"هرچی .. صبحانه حاضره"
جیان:"میشه منو بغل کنی"
ات:"اوهوم"
بعداز خوردن صبحونه سرگرم تلویزیون دیدن شد و سرش بند شد
منم از فرصت استفاده کردم و رفتم داخل حیاط تا یکم هوا بخورم
بعداز جمع کردن اون شیشه شکسته ها بوی ادکلن خفم کرد هنوز که هنوزه ریه هام پر از بویه اونه
دستامو به هوا کشیدم و کش و قوسی به خودم دادم
که حس کردم کسی پشت سرمه
ا.ت:"برای اینکه بیای پیشم لازم نیست مثل مار پشتم بخزی راحت باش،!"
روشو اون سمت کرد و و قیافه اش رفت تو هم
ا.ت:"آخی بازم جونگکوکی لوسمون قهر کرده؟ آره؟"
سرمو کج کردم و از زیر موهاش به قیافه ی اخموش زل زدم
ا.ت:"وای چی میشه اگر همین الان بزنه زیر گریه"
جونگکوک:"ا.ت ساکت باش ... کی میخوای ببریش ها ببین با دستت چیکار کرد!"
ا.ت:"وای چرا یکسره از کاه کوه میسازی"
رویه خاک نشستم
ا.ت:"نمیخای بشینی"
جونگکوک:"حتی یه درصدم نه ... همین الان که اون تو خونس جای شکر داره"
ا.ت:"چرا"
جونگکوک:"چون ممکن بود هرلحظه بخام بندازمش بیرون"
ا.ت:"گونه هات از عصبانیت گل انداخته ها"
بلند شدم و دستمو به شونش کشیدم
ا.ت:"انقدر حرص نخور زودپیر میشی"
این داستان ادامه دارد ..!
اینم عوض دیشب که نتونستم بزارم
حساب بی حساب
خواست سریع ماهیتابه رو از رو گاز برداره و با دست خالی به ماهیتابه ی به اون داغی دست زد
ا.ت:"شت سوختم ، سوختم "
انگشتشو تو دهنش کرد و میمکید
جونگکوک بلافاصله دست جیان و ول کرد و سمت ا.ت رفت انگشتشو گرفت و سمت مبل رفت و انداختش رو مبل
به سرعت سمت جعبه دارو ها رفت و پماد سوختگی برداشت
ا.ت دوزانو رو مبل نشسته بود و انگشتشو فوت میکرد و جیانم کنارش بود
جونگکوک رویه مبل پرید و یکمشو رو انگشتت زد
و خودشم یکم همراه با زدنش فوت میکرد
انگشتت قرمز شده بود و باد کرده بود و میسوخت
جونگکوک:"بزار یکم هوا بخوره تا خنک شه"
ا.ت:"برای ادکلنت ..."
جونگکوک:"الان بیخیالش شو"
لبمو گاز گرفتم و به جیان که هنوز چشاش اشکی بود زل زدم
دستامو به معنی اینکه بیاد بغلم باز کردم
وقتی پرید بغلم موهاشو اینور و اونور کردم و اشکاشو پاک کردم
و میدیدم که جونگکوک از داخل آشپزخدنه بهم چشم غره میره
با یقه ی لباسم بازی میکرد و با صدای آروم میگفت
جیان:"ببخشید تقصیر بود مگه نه ؟ متاسفم که برات دردسر درست کردم "
ا.ت:"اوه خب عیبی نداره بازم ازون ادکلن درست میکنن نه ؟"
جونگکوک:"چی چیو عیب نداره رسما دیگه ازون ادکلن گیرم نمیاااد"
ا.ت:"الان جدی ایی دیگه"
جونگکوک:"هرچی .. صبحانه حاضره"
جیان:"میشه منو بغل کنی"
ات:"اوهوم"
بعداز خوردن صبحونه سرگرم تلویزیون دیدن شد و سرش بند شد
منم از فرصت استفاده کردم و رفتم داخل حیاط تا یکم هوا بخورم
بعداز جمع کردن اون شیشه شکسته ها بوی ادکلن خفم کرد هنوز که هنوزه ریه هام پر از بویه اونه
دستامو به هوا کشیدم و کش و قوسی به خودم دادم
که حس کردم کسی پشت سرمه
ا.ت:"برای اینکه بیای پیشم لازم نیست مثل مار پشتم بخزی راحت باش،!"
روشو اون سمت کرد و و قیافه اش رفت تو هم
ا.ت:"آخی بازم جونگکوکی لوسمون قهر کرده؟ آره؟"
سرمو کج کردم و از زیر موهاش به قیافه ی اخموش زل زدم
ا.ت:"وای چی میشه اگر همین الان بزنه زیر گریه"
جونگکوک:"ا.ت ساکت باش ... کی میخوای ببریش ها ببین با دستت چیکار کرد!"
ا.ت:"وای چرا یکسره از کاه کوه میسازی"
رویه خاک نشستم
ا.ت:"نمیخای بشینی"
جونگکوک:"حتی یه درصدم نه ... همین الان که اون تو خونس جای شکر داره"
ا.ت:"چرا"
جونگکوک:"چون ممکن بود هرلحظه بخام بندازمش بیرون"
ا.ت:"گونه هات از عصبانیت گل انداخته ها"
بلند شدم و دستمو به شونش کشیدم
ا.ت:"انقدر حرص نخور زودپیر میشی"
این داستان ادامه دارد ..!
اینم عوض دیشب که نتونستم بزارم
حساب بی حساب
۴۸.۵k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.