پارت اخر
چند روز همچی عادی شدع بود برام ولی دوباره همون کابوس شروع شد نمیتونستم تحمل کنم صداها همش دنبالم بود خیلی بد بود اون از دوستام اینم از خودم اگه نمیرفتم تو اون جنگل شاید این اتفاقا نبود!
باخودم گفتم شاید اگه برم پیش دعا نویس حالم بهتره شه سره یه ساعت مشخصی کارام کردم به محلش راه افتادم وقتی رسیدم برای زنه همچی گفتم از سیر تا پیاز بعد با حرف اون شوکه شدم
گفت: تو.... نفرین شدی نفرین یه زن وحشناک
وگفتم: اون کیه
گفت: نفرین میرا یا همون که مردم به اسم دختری در شب صداش میکنن همون دقیقن
گفتم: حالا چیکار کنم!
بهم چنتا راه حل داد حدود یک ماه اونارا انجام میدادم وقتی رفتم پیش همون زنه بهم گفت: دیگه تموم شده
اوووو مرسی واقعا
ولی هیچوقت دیگه تو اون محل نرو وگرنه بلاهای بدتر سرت میاد!
حتما مرسی
الان ۵سال از اون قضیع میگذره من هیچوقت تو اون جنگل کوفتی نرفتم این بدترین خاطره من بود که تبدیل شد به کابوسم!
تمام
باخودم گفتم شاید اگه برم پیش دعا نویس حالم بهتره شه سره یه ساعت مشخصی کارام کردم به محلش راه افتادم وقتی رسیدم برای زنه همچی گفتم از سیر تا پیاز بعد با حرف اون شوکه شدم
گفت: تو.... نفرین شدی نفرین یه زن وحشناک
وگفتم: اون کیه
گفت: نفرین میرا یا همون که مردم به اسم دختری در شب صداش میکنن همون دقیقن
گفتم: حالا چیکار کنم!
بهم چنتا راه حل داد حدود یک ماه اونارا انجام میدادم وقتی رفتم پیش همون زنه بهم گفت: دیگه تموم شده
اوووو مرسی واقعا
ولی هیچوقت دیگه تو اون محل نرو وگرنه بلاهای بدتر سرت میاد!
حتما مرسی
الان ۵سال از اون قضیع میگذره من هیچوقت تو اون جنگل کوفتی نرفتم این بدترین خاطره من بود که تبدیل شد به کابوسم!
تمام
۹.۲k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.