ꜰᴀᴋᴇ ᴊᴀᴍɪɴ
ꜰᴀᴋᴇ ᴊᴀᴍɪɴ
ᴘʟᴀɴɴᴇᴅ ʟᴏᴠᴇ
ᴘᴀʀᴛ 5
ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ 1
ꜱᴜᴘᴘᴏʀᴛ
════════✯فیک جمین
فیک :عشق برنامه ریزی شده
پارت ۵
●____________________________●
کلی خل بازی درآوردیم که
(جمین ویو )
کارام رو به زودی تموم کردم و به سرعت به خونه حرکت کردم ساعت ۱ شب بود میخواستم یوری رو برسونم خونه من از فرصت ها به خوبی استفاده میکنم
ماشینو پارک کردم و به داخل خونه حرکت کردم
درو باز کردم
و به داخل خونه رفتم
که دیدم خونه ساکت رفتم جلو تر دیدم عین پیشی ها خوابیده مخصوصا یوری (به امام داداش منبجای تعریف از من از دخترای مردن تعریف میکنه )
سرمو چرخوندم و دیدم روی عسلی کلی بطری سوجو هست اولش کمی عصبی شدم بعدش آروم شدم یولی رو بغلش کردم بردم اتاق خودش و بعدش یوری رو بغل کردم بردم اتاق خودم نمیدونم چرا نصف روز نیس دیدمش
گذاشتمش روی تخت خودمم روی کاناپه کنار تخت نشستم نمیخواستم کنارش بخوابم با این حال کا تختم دو نفره و بزرگ بود
یه ملافه از کمد برداشتم
و روی کاناپه دراز گشیدم
سرمو گذاشتم پشت سرم و به سقف خیره شدم
بعضی موقع ها بدون اینکه خودت بفهمی یا متوجه بشی عاشق میشی من این دخترو نصف روز نیس دیدمش که انقدر بهش زود حس پیدا کردم باید یه جوری عاشق خودم کنم بعدش باهاس ازدواج کنم و بعدشم هم ازش بچه دار شم
با این فکرا چشام گرم خواب شد .
و این گونه بود که پسرک ما عاشق دخترک بدون عشق شده بود
ولی سر نوشت اینا اینجوری نبود
یه جور دیگه بود
که دخترک ........
پرش زمانی به صبح ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه
از خواب ناز نازیم بیدار شدم
توی یه اتاق دارک و با تم سیاه بود
بعد از چند مین آنالیز یادم اومد دیشب مست بودم .
وای من کجام کی منو آوردی که سرمو که برگردوندم که با داداش یولی مواجه شدم
کم کم داداش یولی سرشو تکون داد .
+وای آقا ی پارک متاسفم ...مم......
ادامه دارد
حمایت کنید
ᴘʟᴀɴɴᴇᴅ ʟᴏᴠᴇ
ᴘᴀʀᴛ 5
ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ 1
ꜱᴜᴘᴘᴏʀᴛ
════════✯فیک جمین
فیک :عشق برنامه ریزی شده
پارت ۵
●____________________________●
کلی خل بازی درآوردیم که
(جمین ویو )
کارام رو به زودی تموم کردم و به سرعت به خونه حرکت کردم ساعت ۱ شب بود میخواستم یوری رو برسونم خونه من از فرصت ها به خوبی استفاده میکنم
ماشینو پارک کردم و به داخل خونه حرکت کردم
درو باز کردم
و به داخل خونه رفتم
که دیدم خونه ساکت رفتم جلو تر دیدم عین پیشی ها خوابیده مخصوصا یوری (به امام داداش منبجای تعریف از من از دخترای مردن تعریف میکنه )
سرمو چرخوندم و دیدم روی عسلی کلی بطری سوجو هست اولش کمی عصبی شدم بعدش آروم شدم یولی رو بغلش کردم بردم اتاق خودش و بعدش یوری رو بغل کردم بردم اتاق خودم نمیدونم چرا نصف روز نیس دیدمش
گذاشتمش روی تخت خودمم روی کاناپه کنار تخت نشستم نمیخواستم کنارش بخوابم با این حال کا تختم دو نفره و بزرگ بود
یه ملافه از کمد برداشتم
و روی کاناپه دراز گشیدم
سرمو گذاشتم پشت سرم و به سقف خیره شدم
بعضی موقع ها بدون اینکه خودت بفهمی یا متوجه بشی عاشق میشی من این دخترو نصف روز نیس دیدمش که انقدر بهش زود حس پیدا کردم باید یه جوری عاشق خودم کنم بعدش باهاس ازدواج کنم و بعدشم هم ازش بچه دار شم
با این فکرا چشام گرم خواب شد .
و این گونه بود که پسرک ما عاشق دخترک بدون عشق شده بود
ولی سر نوشت اینا اینجوری نبود
یه جور دیگه بود
که دخترک ........
پرش زمانی به صبح ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه
از خواب ناز نازیم بیدار شدم
توی یه اتاق دارک و با تم سیاه بود
بعد از چند مین آنالیز یادم اومد دیشب مست بودم .
وای من کجام کی منو آوردی که سرمو که برگردوندم که با داداش یولی مواجه شدم
کم کم داداش یولی سرشو تکون داد .
+وای آقا ی پارک متاسفم ...مم......
ادامه دارد
حمایت کنید
۴.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.